مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین✨ 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در ک
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین✨ 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود.🌺 🍃 قسمت بیست و سوم 💫 دوران سربازی کم کم پایگاه های بسیج، در مساجد به راه افتاد. این روزها مصادف بود با پایان تحصیلات دبیرستان محمدحسین و او بیشتر اوقات فراغتش را در مسجد می گذراند. به دلیل انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطیل شده بود؛ بنابراین محمدحسین از تاریخ پانزدهم خرداد ۱۳۵۹ برای گذراندن دوران خدمت سربازی به مرکز آموزشی زابل رفت. روزی که از خانواده جدا شد و به زابل رفت، انگار پاره ای از تنم را جدا کرده بودند؛ هرچند او زیاد در خانه نبود، اما من هیچ وقت به نبودنش عادت نکردم و دوری از او برایم سخت می گذشت. یادم می آید. وقتی به مرخصی می آمد، ساکش پر بود از کتاب های استاد مطهری، دکتر شریعتی، دیوان شعرا، قرآن و نهج البلاغه. هر چه زمان می گذشت، معلومات او بیشتر می شد و رفتار و کردارش، رنگ و بوی خدایی می گرفت. همیشه اشعاری از مثنوی معنوی، زیر لب زمزمه می کرد. دوران آموزشی او در زابل تمام شد که جنگ ایران و عراق شروع شد.. دشمن نفرین شده خواب خوش کودکان خوزستانی را به کابوس مبادل کرد. شور و حرارت محمد حسین هرگز فروکش نکرد. غیرت و تعصب دینی، او را به سمت دفاع از میهن و اسلام و قرآن کشاند و فصل جدیدی را در زندگی من و خودش رقم زد. در همان دوران خدمت سربازی به صورت داوطلبانه به جبهه های غرب اعزام شد. او همان فرد پرتحرک و پر جنب و جوش و اهل خطر بود و من هم همان مادر بی قراری که لحظه به لحظه انتظار دیدن فرزند محبوبش را می کشید. آذرماه ۱۳۹۰ بود که لحظه شماری می کردم خدمتش تمام شود و برگردد. اواخر خدمت برای او شاید طبیعی، اما برای من با شمردن روزها و ساعتها می گذشت. ماه آذر به نیمه رسید که محمد حسین به خانه برگشت و من خوشحال و سر از پا نشناخته، برای آینده اش برنامه ریزی می کردم، اما چیزی نگذشت که همه نقشه هایم نقش بر آب شد. او به من گفت: «قرار است به زودی به عنوان نیروی بسیجی به جبهه اعزام شوم.» گفتم: «مادر جان! پس ادامه تحصیل و زندگی ات چی؟» گفت: زندگی که می کنم، اما برای ادامه تحصیل فرصت هست و فعلا که دانشگاهی بازنیست. اینجا بود که خودم را برای یک فراق طولانی مدت آماده کردم. ورود او به مجموعه واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۴١ثارالله پر حادثه ترین و جذاب ترین بخش زندگی وی به شمار می رود که شنیدن خاطرات او از زبان فرماندهان و همرزمانش جالب و شنیدنی است. او که سراسر زندگی اش می تواند الگویی عملی برای همه جوانان باشد تا آنها بدانند وقتی خداوند گل آدم را سرشت و از روح خود در آن دمید، فرمود: «ای انسان! تو قابلیت جانشینی من در روی زمین را داری، پس به سوی کمال گام بردار که هدف من از خلقت تو همین است و بس. . گفتمش پوشیده خوش تر سر یار خود تو در ضمن حکایت گوش دار خوش تر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران 💫 ادامه دارد 🖋️ @Misaagh_Amin