🍃🍃🍃•🦋•‌‌﷽•🦋•🍃🍃🍃 🦋پارت152🦋 با حس خیس شدن صورتم بیدار شدم. اولین چیزی که دیدم چهره ی فرهاد بود که گوشه ی لبش کمی خونی بود و با نگرانی نگاهم میکرد. _خوبی؟ دستمو روی سرم گذاشتم چون درد میکرد. نشستم‌. که نفس راحتی کشید و روی شن های ساحل پهن شد. _هووف دختر تو که منو ترسوندی. گفتم‌ _اونا کجا رفتن؟ سرشو از رو زمین بلند کرد و گفت. _منو دست کم گرفتی؟از ترس فرار کردن. گفتم. _ولی کتکم خوردی گفت. _نه این تقصیر تو بود غش کردی منم حواسم پرت شد مشت خورد تو صورتم وگرنه من اونا رو حریف بودم.. گفتم. _صحیح.اونوقت شما که رفتی بودی یهو از کجا پیدات شد؟؟؟ نشست رو شن ها و گفت. _اول تو بگو چرا یهو باتریت تموم شد تا منم بگم. از حرفی که زد لبخند به لبام اومد.. گفتم‌ _اول برو تو آب صورتتو تمیز کن تا بگم. رفت سمت دریا و چند مشت آب ریخت تو صورت خودش. برگشت و دست به کمر نگام کرد. گفتم‌ _هیچی ولی انگار این دعوا ها و کش مکشا واسم آشناست یه جوری شدم بعدم سرم درد گرفت و همه جا چرخید... گفت‌ _چیزی یادت نیومد؟ گفتم‌ _نه حالا تو بگو... گفت. _نمیگم. گفتم‌ _یعنی چی؟خودت گفتی اگه من بگم میگی. گفت. _خوب من شوخی کردم عمرا بهت نمیگم‌ .اینو گفت رفت.‌... حرصم گرفت بلند شدمو افتادم دنبالش. _وایسا الان میکشمت. دید دارم میام شروع کرد به دویدن. و خوب سرعتش زیاد و من بهش نمی رسیدم. یکم جلوتر ایستاد با نفس نفس بهش رسیدم قیافش جدی بود و خبری از فرهاد خندون نبود گفت. _یالا دختر هواتاریک شده زود برو خونه . گفتم‌ _نمیخوام میخوام اینجا بمونم‌ گفت‌ _شب شده خطرناکه نیم ساعت پیشو یادت رفته؟ گفتم‌ _نه یادم نرفته ولی میخوام بمونم. اخم مصنوعی کرد و گفت. _مگه دست توئه؟برو بچه برو خونتون.. گفتم‌ _اولا بله دست خودمه دوما بچه خودتی !سوما اونجا خونه ی ساره و عدنانه خونه ی من نیست.چهارما اگه میخوای برم بگو چطوری برگشتی؟ پووفی کشید و گفت. _از دست تو هیچی نگرانت شدم برگشتم دیدم نیستی یکم این ور و اون ور و نگاه وکردم دیدم اون دور چند نفر وایسادن بعدم صداتو شنیدم. گفتم‌ _واو اونوقت چی شد که نگرانم شدی؟ گفت‌ _جغله چقدر سوال میپرسی؟برو خونه تا گرگا نخوردنت... تا نزدیک خونه همراهم اومد وقتی رفتم تو اونم رفت... ساره نگران وارد حیاط شد. _وایی دریا تو کجا بودی همیشه انقدر نمی موندی... گفتم. _خوبم نگران نباش با فرهاد بودم... گفت. _پس سرت با آقا فرهاد گرمه... گفتم‌ _ساره! خندید. _باشه شوخی کردم باز خوبه تو اومدی این فرهاده بیچاره رو سرگرم کرده حس میکنم از افسردگی در آومده!! -----🦋‌-----🍃--~•🌸•~--🍃----🦋----- ‌✍نویسنده: