اصلاً اسمش روز حسرته❗ حسرت ، هرچی کمتر بهتر . . . وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ ٱلْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ ٱلْأَمْرُ آن‌هـا را از روز حسرتى بـتـرسـان كـه ديگر كار از كار گذشته است؛ پ.ن : بهشون گفته بـود هرچی تونستین از توی این غار تاریک جمع کنین ! یـه عـده مـحـض کـنـجـکـاوی چـنـدتـا از ســنــگ‌هــا رو بــرداشـت‍ـن و بــقــیـه هم اعتنایی نکردن . . . از غـار کـه اومدن بیرون و تو روشنایی روز سنگ‌ها رو دیدن ، فهمیدن اونـهـا در حقیقت جـواهـر بودن و آه حـسـرت هر دو گروه بلند شد ! اون‌هایی که دست خالی اومده بـودن حسرت این رو می‌خوردن که ای کاش چـنـدتـا از اون جواهرها بـر میداشتن ، و اون‌هایی که برداشته بودن، حسرت ایـــــــــن رو می‌خـوردن کــــــه ای‌کـــــــاش جواهرات بیشتری بــا خـودشـون آورده بودن . . . ✍️ شاگرد استاد 📚 : سوره مریم «۳۹»