بوی شهادت گرفته بود
چند روز قبل از شهادت حسین آقا، زمزمههایی در بین همرزمان شهید محرابی پیچیده بود که حسین بوی شهادت میدهد و دقیقاًً در همان روزها حسین بهشدت بیقرار بود. آنطور که همررزمانش برای ما روایت کردهاند، روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در عملیات شرکت کنند میخوانند؛ اما اسم حسین آقا در فهرست نبوده. حسین آقا برای گرفتن رضایت فرمانده محور، پیش او میرود؛ اما فرمانده محور با حضور او در این عملیات مخالفت میکند. همسرم که اصرار را بیفایده میبیند به فرمانده محور میگوید: من بچه مشهدم اگر من را به این عملیات نبرید به محض برگشتن به حرم امام رضا(ع) میروم و از شما پیش آقا شکایت میکنم. فرمانده محور وقتی صحبتهای شهید محرابی را میشنود بالاخره به او اجازه شرکت در عملیات را میدهد. در همین لحظات یکی از همرزمانشان به بقیه مدافعان حرم میگوید: همه ما از مشهد آمدهایم. فردا شهادت امام رضا(ع) است و خوش به حال کسی که فردا شهید شود. هنوز حرف این مدافع حرم تمام نشده بودکه شهید محرابی به همرزمانش میگوید: آن کسی که میگویی شهید میشود، من هستم.
تقریبا همه همرزمان شهید به این موضوع اشاره کردند که مشخص بود حسین شهید میشود و به قول خودشون حسین سو بالا میزد.
هر موقع عملیاتی بود همه با شوخی به هم میگفتیم: نزدیک حسین نشیم که حسین سو بالا میزنه، یه وقت ترکشی به ما اصابت نکنه.