گفت : نیروی تفحص بودم...
غروب نزدیک بود و ناامید شدیم ...
خیلی گشته بودیم...
کنار استخوان ها چیزی نبود ...
نه پلاکی...
نه کارتی...
چیزی همراهش نبود...
فقط میدانستیم ایرانی است...
چون لباس فرم س پ ا ه به تنش بود... چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش
نظرم را جلب کرد.
خوب که دقت کردم ، دیدم یک نگین عقیق است که انگار روش جمله ای
حک شده.
خاک و گل ها رو پاک کردم ….
دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم …
روی عقیق نوشته بود :
“یا فاطمه الزهرا "
مادرجان، ممنون از اینکه به ما توفیق میزبانی از فرزندت رو دادی...
کمترین/ مجتبی رمضانی
@mojtabaramezani