روزی که باهات اشنا شدمو یادته؟! جفتمون خورده شیشه بودیم . جفتمون شکسته بودیم ، بهت گفتم بیا بغلم خوب شی ، گفتی : خورده شیشه هام میره تو تنت ! من گفتم : عیبی نداره . گذشتو گذشت خورده شیشه های تو کم‌ کم از وجودت در اومد . اومدی با ذوق بهم بگی که چقدر خوشحالی . اما بهم نگاه کردی دیدی پودر شدم ، دیگه از قبل شکسته تر شدم ، دیدی دارم عوض میشم .. دیدی دیگه نمیتونم اعتماد کنم ، دیدی از همه آدما متنفر شدم . اومدی بغلم کنی ، دیدی نمیشه ! دیگه باید سالها بگذره تا همچی یادم بره ، میخواستی نشون بدی که خوبی ، میخواستی نشون بدی که اوکیه همچی ! اما شکستی ... حالا جفتمون فقط خورده شیشه ایم ، همین . - برای تو