گفت: برو کتاب های «عزیز نَسیم!» رو بخون...🤦♂
🔸 رفته بودم سلمونی (ببخشید پیرایشگاه) ☺️
در حالی که آقای پیرایشگر مشغول اصلاح موهای بنده بود، آقایی میان سال به جمع ما اضافه شد...
🔸 هنوز ننشسته بود که گفت: «تو گوشیم خبر اومده که لاهه حکم جلب پوتین رو داده»
_ پیرایشگر: «آره، پوتین خیلی جنایت کرده...»
_ من: «ای کاش حکم جلب همه جنایت کارها رو بدن، ولی خب اینا همش سیاسیه و الا چرا برای بقیه حکم جلب ندادن...؟»
_ پیرایشگر: «آره، همش که سیاسیه.»
_ آقای میان سال: «حالا نوشته که قراره پوتین بیاد ایران پناهنده بشه»🤦♂
من فقط سکوت و تأسف...
🔸 آقای میان سال خبر بعدی را خواند: «نوشته ایران پشت پرده همه شروطی که ترامپ برای برجام گذاشته بود رو پذیرفته. اینا(دولت فعلی) فقط می خواستن به اونا(دولت سابق) گیر بدن.»
_ پیرایشگر: «عجب! دیدی تا با عربستان هم توافق کردند پیاز ارزون شد!»
_ یک نفر دیگر(صدایش جوان بود): «پیاز چه ربطی به توافق داره آخه؟»
_ من (خطاب به آقای میان سال): «این خبرها رو از کجا می خونی؟»
_ «تو گوشیم اومده...»
_ «می دونم، ولی از کدوم خبرگزاری؟»
_ «شما چشماتونو بستین، از هیچ چیز خبر ندارید.» کمی عصبانی شد!
🔸 نفر دیگری وارد سلمانی شد، پیر مردی بود ولی متأسفانه به شدت بد دهان!
🔸 ظاهرا همدیگر را می شناختند، مشغول صحبت شدند، تا تونستن بد و بیراه گفتن، آن پیرمرد الفاظ رکیکی نسبت به مداحان به کار برد طوری که پیرایشگر هر از گاهی می گفت استغفر الله، احتمالا به خاطر وجود من نسبت به آخوندا چیزی نگفت...
🔸 تا اینکه در یک جمله ای گفتن: «چهل ساله این حکومت فقط داره جنایت می کنه...!»
🔸 گفتم: «کدوم جنایت!؟ کمی انصاف داشته باشید، بله، مشکل داشتیم و داریم، یکی دو تا هم نیست، اما چرا بی انصافی می کنید؟
🔸 آقای میان سال از جایش بلند شد و با عصبانیت به من گفت: «این حرفا رو میزنی چون کتاب نخوندی، برو کتاب بخون، برو کتاب های «عزیز نَسیم!» رو بخون...»
🔸 {طلبه بودنم و البته اخلاق😊، دهان من رو بسته بود و الا شیطونه می گفت بهش بگم: آخه آدم مدعی! «عزیز نِسیم»، نه «عزیز نَسیم»، تازه نِسیم هم نه، «نِسین». تو که خودت اسمشو بلد نیستی قطعا چیزی هم ازش نخوندی و خبر نداری که یارو بی دین بود و مترجم کتاب آیات شیطانی، بعد توقع داری من برم کتاب هاشو بخونم؟}
🔸 گفتم: «تو چه قدر کتاب خوندی؟ اصلا نمی خواد کتاب بخونی، فقط یه مقدار چشماتو باز کن و دور و برت رو ببین، حرف های بی سر و ته تو گوشیت رو باور نکن!
این همه خدمت رو ندیدی؟»
🔸 مقداری در مورد آب و برق و گاز و پزشکی که کمی ملموس تره براشون مثال زدم و نمونه آوردم.
پیرایشگر هر از گاهی می گفت «راست میگه»، یه بار گفت: «آره، ما اومدیم قم، گاز نداشتیم.»
🔸 گفتم: «یادت رفته وقتی بچه بودی، مریض می شدی، یا اصلا دکتر نمی رفتی یا می رفتی پیش دکتر خارجی؟
یادت رفته که مادر بزرگت یا حتی مادرت اصلا سواد نداشتن؟ ... چرا بی انصافی می کنی؟»
🔸 گرچه دیگه صدایی از اون آقای میان سال نشنیدم، اما اون پیرمرد، همچنان به زمین و زمان فحش می داد...
🔸 اصلاح من تموم شده بود (اصلا نفهمیدم چه جوری تموم شد)، پول رو پرداخت کردم و دست پسرم رو گرفتم که برم،
اون پیرمرد گفت: «آمریکا تو چند روز لیبی و عراق رو گرفت، اینجا هم میاد...»
🔸 گفتم: «۴۴ ساله که خواسته و نتونسته، البته دلش به امثال شما خوش هست که زهی خیال باطل...» و گفتم یاعلی و رفتم...
✅ همه تأسفم از این بود و هست که رسانه های دروغگو، شبانه روز ذهن مردم ما را منحرف می کنند و برخی به راحتی، یک مشت چرندیات را باور می کنند، و افرادی مثل «عزیز نسین» ضد آزادی و بی دین را برای آن ها آزادی خواه معرفی می کنند.
یاعلی🌹
#طلبه_ای_در_قم
محمد صالح مشفقی پور
💎
@Moshfeghoun 💐