#شهیدعباسدانشگر
#راستی_دردهایم_کو ؟ 81
راستی! اینجا نامم را کمیل صدا میزنند. خودم این اسم را انتخاب کردهام. از دعای کمیل، تا گردان کمیل، تا خودِ کمیل! این نام را دوست دارم. هرکدام از بچهها هم نام جهادیشان را انتخاب کردهاند. عباس رحمانیان، اوایل آمدنمان دوست داشت «رحمان» باشد و حالا به نام یکی از سه عموی شهیدش، «رحیم» است.
ابوالفضل موقر، «احمد» را انتخاب کرده. میگوید در خانه به این نام صدایش میزنند. و امیر قرالو هم همان امیر را میپسندد! کارِ ما چهار نفر همدانشگاهی در سوریه با هم گره خورده!
شب که به محل استقرار میرویم، رحیم میکوشد با شوخیهایش، غربتِ دلهایمان را بشکند اما بارِ دلتنگی برای فاطمه، روی دلم سنگینی میکند. گوشیام را برمیدارم که به او پیامی بدهم. تکبیت بیدل را برایش میخوانم و میفرستم:«خدا نصیب دلِ هیچ کافری نکند/ کرشمههای بتی را که من پرستیدم... تو بتِ منی فاطمه...» حرفهای منِ بیدل، از زبان بیدل...
شعر در برابر شعر! فاطمه هم برایم شعر میخواند:«آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند؟/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟/ دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی/ دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟»....
ادامه دارد
─┅─🍃🌺🍃─┅─
#شهیدعباسدانشگر
#راستی_دردهایم_کو ؟ 82
صبح، با سطلهای گِل به جان تویوتاهای سرخمان میافتیم. علاوه بر نیروهای ایرانی، نیروهای نجباء که مدافعان حرمِ عراقی هستند هم در منطقه حضور دارند. با یک دست از عراق در برابر داعش دفاع میکنند و با دست دیگرشان، میکوشند تروریستها را دورتر از خانه، متوقف کنند. نرمنرمک با هم آشنا میشویم. این اولین مواجهه من با نیروهایی است که ورای ملیت، وجه اشتراکمان ایستادگی در برابر ظلم است. در چشمهای خیلیهایشان میشود بیباکی را تماشا کرد. میکوشم به آنها نزدیک شوم.
همین نیروهای نجباء هستند که محل شهادت حاج ابراهیم عشریه را از فاصلهای نشانمان میدهند. پیکر حاج ابراهیم، هنوز پیدا نشده است. نیروهای نجباء برایمان تعریف میکنند که او چگونه به شهادت رسید. گلولهای مأمور شده بود که صورت حاجابراهیم را به شدت مجروح کند و همین گلوله عامل وصال حاجابراهیم شده بود. در دل آرزو کردم که پیکرش پیدا شود.
سخت است برای خانوادهای که بدانند پارهی جگرشان شهید شده، اما ندانند کدام خاک او را در آغوش گرفته است...
ادامه دارد
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
─┅─🍃🌺🍃─┅─
@Mostanade_Eshq