عمهام تا اینجای عمرش رو شهرستان زندگی کرده و فکر نمیکنم بعد از این هم بخواد جای دیگهای زندگی کنه، و بابای من از سن جوونیش وارد پایتخت شده جایی که آدماش خیلی ادعا دارن، چون فقط در منبع امکانات زندگی میکنن. با این حال عمهم اینقدر اطلاعات درباره شخصیت، روحیات و رفتار انسان ها در زندگیش به دست آورده، و اینقدر اعتماد به نفس داره که خیلی وقتها نظرات بابایِ من رو به عنوان برادر تحصیل کردش رد میکنه. مهم نیست که کی درست میگه مهم اون ویژگی ایه که در شخصیت عمه وجود داره. اینکه عمه اینقدر اعتماد به نفس داره که میتونه نظراتش رو راحت بیان کنه در هر مسئله ای، چیزیه که به خاطرش تحسینش میکنم. من اگر یه آدم شهرستانی بودم، در مقابل یک پایتخت نشین همچین اعتماد به نفسی نداشتم. نه اینکه پایتخت نشین ها آدم های خیلی خیلی درستی باشن، نه فقط من اون اعتماد به نفس رو نداشتم. این ویژگی چیزی بود که دوست داشتم از عمهم به ارث ببرم ولی خب متاسفانه دماغامون فقط بهم رفته.