‌بگو از کجا می‌آیی؟ چرا به هیچ‌کس شبیه نیستی؟ چرا به همه شبیهی؟ تو را همه‌جا می‌بینم: در قطره‌های باران، بین غنچه‌های گل سرخ، سیبی که از شاخه می‌افتد، انگار در منی. حتّی برایت گریه کرده‌ام، چون که تنهایی، کودکی و مثل ستاره‌ی زهره، جرقّه‌های یخ‌زده داری!