پیچیدگی عرفانی
تو گذشتی و شب و روز گذشت آن زمانها به امیدی که تو بر خواهی گشت، پای هر پنجره مات… می نشستم به تماشا، تنها گاه بر پرده ابر، گاه در روزن ماه، دور، تا دورترین جاها می رفت نگاه، باز میگشتم، هیهات! چشم ها دوخته ام بر در و دیوار هنوز…
#فریدون_مشیری