👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻
👻😬👻😬
👻😬👻
👻😬
👻
ࢪمآن⇩
👋👀بچھمثبٺ👀👋
#به_قلم_بانو
#قسمت79
#سارینا
جوابی بهش ندادم و رفت.
ای کاش به قدری که به بقیه توجه می کرد یه بار به خود من سارینای بدبخت توجه می کرد!
من داغون شدم شکستم له شدم ازم انتظار درک داره؟
خودش چی شد منو درک کنه؟
وقتی گفتم عاشقتم درکم کرد؟ اره انقدر درک کرد که واسه تکمیل درک ش یه کشیده نوش جونم کرد!
ناخوداگاه دستمو روی گونه ام گذاشتم.
دوسال می گذره ولی حتا بیشتر از قبل جاش درد می کنه.
یه چیزایی خوب نمی شه
درست نمی شه
پاک نمی شه
محو نمی شه
فراموش نمی شه
مثل شکستن قلب ادما!
شاید طرف و ببخش ان اما ترک ی که میوفته رو قبل شون رو نمی تونن از بین ببرن مگه ابی که ریخته بشه جمع می شه؟
سمت ماشین رفت و کنار در مکث کرد سر بلند کرد سمت بالکن که دو قدم عقب رفتم و بعد کمی صدای ماشین ش اومد.
#صبح
سوار ماشین شدم و حرکت کرد.
حسابی شاد بود و مدام حرف می زد از هر دری حرف می زد که من حرف بزنم اما دریغ از یک کلام.
به بیرون زل زده بودم و انگار گوشام نمی شنید چیزی!
وقتی دید حتا لب م یه ذره هم به خنده کش نمیاد ساکت شد و یه مداحی گذاشت.
به مسیر که دقت کردم همون جاده خاکی بود که اون روز منو طعمه کرد تا کیارش و بگیره!
نه فقط اون روز تمام مدتی که مدام از جفت تکون نمی خورد و مهربون شده بود فقط فکر نقشه اش بود فکر مقام گرفتن ش بود فکر اینکه همه بگن اره سرگرد سامیار شاخه! اما دل من چی؟
تازه اقا بعد دو سال یاد دل من افتاده اما واسه چی فقط چون چادر سر کردم؟خودم مهم نبودم؟
اون موقعه به خاطر ظاهرم ردم کرد و این بار هم به خاطر ظاهرم می خواستم.
هه!
ماشین و خاموش کرد و خواست چیزی بگه که درو باز کردم و پیاده شدم.
از تو ماشین نگاه خیره اشو روی خودم حس می کردم.
نفس شو با شدت فوت کرد و پیاده شد.
جلوتر راه افتادم که خودشو بهم رسوند.
با مرور هر اتفاق اینجا که چطور بازیچه ی دست سامیار بودم و نفهمیده بودم بغض توی گلوم بزرگ و بزرگ تر می شد!
همون جا وایسادیم و به تهران نگاه کردیم.
لب زد:
- اینجا رو یادته؟ دوتایی باهم اومدیم همون روز خوب که کیارش دستگیر شد و راحت شدی!
اشکم از چشمام سر خورد روی گونه ام و گفتم:
- من راحت شدم؟
بهم نزدیک تر شد و گفت:
- یعنی چی؟ پس کی راحت شد؟
پوزخندی زدم و گفتم:
- اوم اره اوردیم جایی که حقیقت اشکار شد و تمام مدت فهمیدم اقا واسه خودم دورم نبوده کارش لنگ بود مقام شو می خواسته سرهنگ بودن شو می خواسته اقتدار ش توی کار شو می خواسته گل خوب این کیارش می خواد سارینا رو بگیره منو لای منگنه بزاره پس چطوره سارینا رو طعمه کنم بیام اینجا فکر کنه کسی نیست به قصد گرفتن سارینا بیاد و بگیرمش و این کارو کردی مقام ت هم گرفتی بعدشم که سارینا هیچ! سارینا بی حیا! سارینا بچه! سارینا جلف! سارینا لوس! ..
با صدای خش دار که ناشی ازبغض ام بود گفتم: