« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
نزدیکای سحر بود که مامان و بابام و داداشم اومدن یهو مامانم اومد گفت رضا کجا بودی؟ چقدر بوی حسین میدی؟چقدر بوی زهرا میدی:)💔 اوناهم از شدت خوشحالی گریه میکردن و میگفتن پسرم حسینی شده...