. ▪️ انگار خودِ خودِ غزه بودم▪️ ✍ه دو چشم 💠 می‌گفت: خودشان این بلا را سر خودشان آوردند. دندان‌پزشک را می‌گویم. این را که می‌گفت دندانِ هفتِ راستِ پایینم را داشت پر می‌کرد. همه‌ی فَک هم اگر بی‌حس باشد صدای وز وزِ قلم دندان‌پزشکی به‌خودی‌خود تا مغزِ استخوان آدم را می‌سوزاند. دستیار از انتهای اتاق، درحالی‌که داشت برای دندانِ هفتِ راستِ پایینِ من ست کامپوزیت آماده می‌کرد گفت: چی دکتر؟ ـ می‌گم خودشون اول شروع کردند. مردمِ غزه را می‌گفت. رادیو داشت آمار کشته‌شدگان بیمارستان المعمدانی را می‌داد و من به "اول شروع کردن" فکر می‌کردم. آمدم بگویم "اولِ اولش را اگر بخواهی البته برمی‌گردد به ۷۵ سال پیش" که دیدم قلمِ دندان‌پزشکی زبانم را از چرخیدن عاجز کرده. طعمِ سردِ خون دهنم را پرکرده بود. هِجاها بغض شد و رفت جایی تهِ تهِ گلویم گره خورد. یک آن؛ احساس کردم من؛ خودِ خودِ غزه‌ام. انگار که جایی گیرکرده باشم زیرِ سلطه و خفقان، زیر آوار. و آرام‌آرام خون خودم را زیر زبان مزه مزه کنم و با آنکه دیگر بعد از این همه سال مبارزه، هیچ دردی احساس نمی‌کنم، صدای ممتد انفجار و فریاد و گریه ی بی انتهای بچه ها تا مغزِ استخوانم را بسوزاند. من، روی تختِ دندان پزشکی انگار خودِ خودِ غزه بودم. بی دفاع، بی صدا، بی هجا، و در مبارزه... 📢لطفاً رسانه ما باشید ___ 🖇️کانال نشریه عهد 🔰 ____ https://eitaa.com/joinchat/3229286474Cc283d72f64