سلام 🔵 خاطره ای زیبا از دوران دفاع مقدس؛ محمدرضا نکویی: ❤️باسلام خدمت همشهریان گرامی خاطره ای از یکی از شبهای تابستان سال ۶۶ در مقر مهمات لشکر مقدس امام حسین علیه السلام آن شب بنده به عنوان پاس بخش در ساعت ۱شب هنگام گشت زنی وسر کشی به نگهبانان زاغه مهمات متوجه صدای غیر معمول میان سوله های نگهداری مهمات شدم. ابتدا با نگرانی ایستادم وکمی گوش دادم. فهمیدم صدای ناله شخصی است. به خاطر مسئولیتی که بنده داشتم آن هم حفاظت از نگهبان ها و مهمات لشکر باید به سمت صدا می رفتم تا متوجه اوضاع در دل تاریکی شب می شدم. وقتی آرام آرام به صدا نزدیک شدم از صحنه ای که دیدم بسیار شوکه شدم. نوجوانی ۱۶ یا ۱۷ ساله ای را دیدم که در دل تاریکی شب با خدای خود راز ونیاز می کند و در حالت سجده از خدای خود طلب مغفرت می نماید. آن قدر این جوان معصوم گریه کرده بود که وقتی من بالای سرش رسیدم اصلا متوجه آمدنم نشد. وقتی او را بلند کردم به بنده اعتراض کرد که چرا ارتباط من را با خدا به هم زدی؟ وقتی جای صورتش را روی زمین دیدم باور کنید از اشکهایش خاک گل شده بود. حالا کمی فکر کنید جنگ چه بود؟ چه کسانی جنگیدند؟ بدون هیچ توقعی... خدایا همه شهدای این سرزمین را مورد لطف و مرحمت خود و همه جانبازان را مشمول شفا و صحت و همه رزمندگان و آزادگان را مورد عنایت خویش قرار بده. آمین "محمدرضا نکویی" 📌 پایگاه اطلاع رسانی نصرآبادنیوز /اخبار مهم جرقویه سفلی 🔊 @NASRABADNEWS 💠 Eitaa.com/NasrabadNews 🌐 rubika.ir/NasrabadNews