| 🟢 شعری از مرحوم محمدرضا راهنورد / نثار روحش صلوات 🍀 : سحر بر خیزو با حق گفت و گو کن دل و جان خودت را شست‌وشو کن کلام قول هو الله رو شروع کن برو پیش خداوند جهاندار بشین و هر چه خواهی آرزو کن ز هر دردی بگویی او دوا هست حکیم و حاکم و مشکل گشا هست بگو نام خدا تا می توانی به صوت و به هر اسمی که دانی هزاران نام و داره شاه والله یکی نامش بود الحمدلله غفور است و رحیم است و کریم است چو بسم الله الرحمن الرحیم است خدا را در نظر گیرید و یک چند همیشه بر زبان باشد خداوند خداوند جهان گر یار باشد دگر شیطان ذلیل و خوار باشد اگر خواهی شوی خوشحال و خندان پدر با مادر و از خود مرنجان تو با آنها همیشه مهربان باش سخن آهسته گو شیرین زبان باش برو با خواهرانت مهربان باش گل سرخ و سفید و ارغوان باش برادر ها کنید با هم مدارا که تا هیچ وقت نشید بی یار و تنها خود خویشان خود نزدیک باشید دلیر و پهلوان چون شیر باشید کنید پیوند و با هم از چپ و راست که نتواند کند شاهنگ و پرواز خودء همسایگانت یار باشید درخت پر گل و بی خار باشید بگیرید دست پیران را برادر که تا راضی شود از تو خداوند --------------- این شعر از مرحوم محمد رضا راهنورد ارسالی روح اله راهنورد 🗓| ۱۴۰۳.۰۹.۰۸ 📌پایگاه نصرآبادنیوز 🆔 @NASRABADNEWS