۱۰. نگار: کوچکشدۀ «نگارستان»، به معنای جای پُرنقش و نگار و زينتدادهشده است.
۱۱. غازی: رزمنده و جنگجو.
۱۲. كلّيّات اشعار شاه نعمتالّاه ولی، ص۶۰-۶۵۷، قصيدهها.
🔵نسخۀ ۲؛ اشعار دستکاریشدۀ پیشگوییهای شاه نعمتالّاه ولی در دوران قاجار:
قدرت کردگار میبینم
حالت روزگار میبینم
از نجوم این سخن نمیگویم
بلکه از سرّ یار میبینم
از سلاطین گردش دوران
یکبهیک را سوار میبینم
هر یکی را به مثل ذرّۀ نور
پرتوی آشکار میبینم
سال تاریخ را چنین گویم
قدرت هشت و چار میبینم
بعد از آل ائمّۀ اطـهار
دیگری را سوار میبینم
از پسِ شاهی همه اینها
چند سلطان به کار میبینم
از بزرگی و رفعت ایشان
صفوی برقرار میبینم
چند سلطان ز نسل او پیدا
همه را برقرار میبینم
آخر پادشاهی صفوی
یک حسینی به کار میبینم
از بُخارا، هَرات و بَلْخ و سَرَخْس
لشکری بیشمار میبینم
باز بعد از خرابی ایشان
ساربانی به کار میبینم
نادری در جهان شود پیدا
قامتش استوار میبینم
بیست و شش سال پادشاهی او
تا به گردون(۱) غبار میبینم
آخر عهد نوجوانی او
قتل او آشکار میبینم
بعد از آن، دیگری فنا گردد
شاه دیگر به کار میبینم
پادشاهی ز نو شود پیدا
تیغ او آبدار میبینم
بیست و پنج است پادشاهی او
سکّهاش پُرعیار میبینم
چون ز نسلش بسی وَلَد مانَد
سربهسر روزگار میبینم
پادشاهی بود چو کوهِ وقار
که محمّد به نام میبینم
ده و هفت است پادشاهی او
اوّلش باوقار میبینم
لیک آن شاه را زیانی هست
محرم هر نگار(۲) میبینم
لشکرش سی سه صف برای جدال
جنگ او آشکار میبینم
عهد آن شاه کشور دوران
دو بلا آشكار میبينم
یک تزلزل، یکی بود طاعون
حال مردم فگار میبينم
غارت و قتلِ شیعیان علی
دست ایشان به کار میبینم
«غین و شین»(۳) چون که بگذرد از سال
این اساس آشکار میبینم
شهر تبریز را چو کوفه کند
شهر تهران خراب میبینم
جنگ او در میان افغان است
فتح او آشکار میبینم
در صفاهان چو او پیاده شود
در اَبَرْقو(۴) سوار میبینم
چون به هم میرسند شاه و سوار
قتل او آشکار میبینم
قتل آن شاه کشور دوران
در صف کارزار میبینم
بعد از آن، آن دگر فنا گردد
شاه دیگر به کار میبینم
پادشاهی ز سمت ترکستان
دفع اشرار زار میبینم
اربعین است پادشاهی او
دولتش کامکار میبینم
دائم او را ز کثرت لیل
لیل او بینهار میبینم
لیک آن شاه را زیانی هست
محرم او نگار میبینم
چون فریدون به تخت بنشیند
دولتش برقرار میبینم
مُلْک تبریز و مُلْک تبْرِستان
پسرانش به کار میبینم
صَرصَرِ(۵) دیگرش شود پیدا
پای او در رکاب میبینم
مسکن فوت او در اصفاهان
بر سر مَرغْزار(۶) میبینم
حاکم قَنْدَهار مثل شتر
بر دماغش مهار میبینم
حکم در بارهاش صدور دهند
سر او را به دار میبینم
بعد از آن، دیگری فنا گردد
شاه دیگر به کار میبینم
که محمّد به نامْ او باشد
تیغ او آبدار میبینم
چارده سال پادشاهی او
دولتش کامکار میبینم
سال کز مرغ میشود پیدا
فوت او آشکار میبینم
بعد از او، آن دگر فنا گردد
شاه دیگر به کار میبینم
ناصرالدّین به نصرت دوران
چارده هشت سال میبینم
کوکب روشنی شود پیدا
بلکه دنبالهدار میبینم
از خراسان و ری، هم اصفاهان
چه عَلَمها به کار میبینم
روز جمعه ز شهر ذیقعده
تن او در مزار میبینم
شاه دیگر به کار میآید
شاهیاش ناگوار میبینم
یازده سال پادشاهی او
حالتش را فگار میبینم
چارشنبه ز شهر ذیقعده
مرگ او آشکار میبینم
بعد از آن، دیگری فنا گردد
پسرش یادگار میبینم
«غین و ده دال» چون گذشت از سال
بوالعجب روزگار میبینم
گرد آیینه هست سیر چهار
گرچه زنگ و غبار میبینم
جنگ و آشوب و فتنۀ بسیار
از یمین و یسار میبینم
غارت و قتل و لشکر بسیار
از میان و کنار میبینم
مرگ جُهّال را به یکدیگر
خصم در گیر و دار میبینم
اندکی امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار میبینم
دولتش میرود به باد فنا
حال مردم فگار میبینم
بعد از آن، چند سال دگر
عالمی چون نگار میبینم
چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمین خوشبهار میبینم
نایب مهدی آشکار شود
نوع عالیتبار میبینم
پادشاهی تمام دارنده
سروری باوقار میبینم
بندگان جناب حضرت او
سربهسر تاجدار میبینم
تا چهل سال ای برادر جان
دور آن شهریار میبینم
دور ایشان تمام خواهد شد
لشکری را سوار میبینم
سیّدی را ز نسل آل حسن
سروری را سوار میبینم
قائم شرع آل پیغمبر
به جهان آشکار میبینم
«میم حا، میم دال» میخوانند
نام او نامدار میبینم👇
👇