••
.
شرابِ غمزهی مستِ تو خونِ بیگنه است
ز فتنه آنچه به عاشق نمیکند، نگه است
چو کاغذی که بر آن مدکشند از پیِمشق
ز تـازیـانهی او پای تا ســرم ســیه اسـت
گذشت آنکه نهد باغبان به ما منّت
بهــار آمد و عالم تمامْ سیرگه است
شــمارِ لشـــکرِ غــم را همـین قـدَر دانـم
که چشمِحوصله تا کارمیکند، سپهاست
دلِ شکســتهی ما مهــر و کیـــن نمیداند
ز هر دری که درآیی سویِ خرابه ره است
تو حسنِ کعبه چه دانی که نیستی محرم
ز دور، جامهیهرکس، گمانبری سیهاست
#سلیم، یوســــفِ دل را خبر چه میپرسی
بهجز خدایْ که داند که در کدام چه است؟
#سلیم_تهرانی
.
•••