•• . از شوكت فرمانروایی‌ها سرم خالی‌ست  من پادشـاه كشتگانم! كشـورم خالــی‌ست چابک‌سواری نامه‌ای خونين به دستم داد با او چه‌بايدگفت وقتی لشکرم خالــی‌ست خـــون‌ گريـه‌هاے امپـراتــوری پشـيمـانـم در آسـتيـن صـبر جــای خنـجرم خالـی‌ست مكـر ولی‌عهــدان و نيـرنگ وزيــران كـو؟ تا چند از زهـر نديمان ســاغرم خالی‌ست؟ اے كـاش سنـگی در كنـار ســنگ‌ها بـودم آوخ كه‌من كوهــم ولی دوروبرم خالی‌ست فرمــانروایی خانه بر دوشــم، محبت كن ای‌مرگ! تابوتی‌ كه‌ باخود‌می‌برم‌ خالی‌ست . •••