چون مریم است، دغدغه نوع آدمی اصلاً مهم نبوده مسیحا پسر شود با آبروی رفته مرا عاقبت بگو این زندگی شود که به خوبی بسر شود؟ رفتند مردمان و به شک میرود خلیل او داند اینکه قاتل او این تبر شود از خود گذشته بود، که یک روز، در جهان دستش توان نداشت، پسر را سپر شود این گونه زنده‌ایم، به یک نیم آرزو آمد ندا چنین: زکریا پدر شود! اما نگفته بود پدر را که عاقبت یحیی اسیر دست یهودا پسر شود چون نوح، کشتی از دل خود میدهم عبور ناجی عالمی که چونین بی پسر شود شک می کند کمی به مقام نبوتش چون سایبان درخت جهان بی ثمر شود یوسف که دل به مهر زلیخا گسیل داشت می‌رفت تا شبی به گنه دست بسر شود تا آن دمی که چهره‌ی چون نار او بدید گفتا که عمر، به که به زندان بسر شود پایان ماجرا همه در اوج حسرتیم مرگ است آخر آنچه که ما را ثمر شود