📚 💎 قسمت هشتم 🔅 ادامه زیباتر از زیبایی گفتم که نامم" " است. دشمن خونیِ " " و دوست جون جونی "زیبایی"! همه ی حرف های "زیبایی" را شنیدم. حرف های خوبی زد و می خواهم بگویم به حرف هایش دل بده. هرچه گفت، واقعیت داشت. حرف های خوب بیشتری هم داشت که ترسید و نگفت. می ترسید حرف هایش را باور نکنی. خانم ها مرا هم مثل زیبایی دوست دارند. نمی دانم چرا بعضی از خانم ها نخود در دهانشان خیس نمی خورد اما به من که میرسند راز نگه دار می شوند! خانم ها دوستی شان با زیبایی را برای خودی و غریبه جار می زنند، اما با این که مرا از تَه دل دوست دارند علاقه شان را بیان نمی کنند. این را هم یواشکی بگویم که "زیبایی" پُزش را می داد مال من بود. اشکالی هم نداد. چون من زیبایی دو روح در یک بدنیم. هر دومان در سرشت زن جا داریم و خداوند از ما خواسته که مثل دو فرشته مراقب خانم ها باشیم. تو هم اگر می خواهی مرا در کنار زیبایی داشته باشی حواست به کلامت باشد. ممکن است طوری حرف بزنی که حیا در کلامت نباشد. مواظب نگاهت هم باش! نکنه طوری نگاه کنی که مردم بگویند نشانی از حیا در نگاهش نبود! لطفاً حواست به ادا و اطوارت هم باشد. حواست به نحوه ی حرف زدنت هم باشد؛ به خصوص در مواجه با آقایان. نکند یک وقت با ناز و ادا حرف بزنی و یا مثلاً بگویی "شطوری؟"..."خوفی؟"..."عجیجم!"... دوست دارم هم خودت باحیا باشی و هم دوستانت را با"حیا" آشنا کنی. اگر خواستی مرا به دوستانت معرفی کنی، این طوری بگو؛"حیا یعنی زیباتر از زیبایی." 📑کتاب ترگل، ص۸ ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌿@Naghshe_rah313