هدایت شده از 🥇داداش رضا🏆
سوسک به خدا گفت : خدایا.. كسی دوستم نداره . خودتم میدونی كه چه قدر سخته اینكه كسی دوستت نداشته باشه... خدایا... تو برای دوست داشتن بود كه جهان رو ساختی . حتی تو هم بدون دوست داشتن ... خدا میشنید و هیچی نمیگفت . سوسگ ادامه داد و گفت : خدایا... خودت به پاهام نگاه كن ! ببین چقدر چندش آوره . من با قیافم چشم همه رو آزار میدم . دنیاتو كثیف می كنم ... هر کی کنو میبینه فرار میکنه...هیشکی منو ناز نمیکنه...همه ی آدم ها از من می ترسن . همه می‌خوان منو بکشن.... میدونی چرا ؟ برای این كه زشتم . جرم من زشتی منه . تو همه رو قشنگ آفریدی...ولی به من که رسید منو زشت کردی... خدا میشنید و هیچی نمیگفت ..... سوسک بازم گفت : این دنیا فقط مال قشنگاست . مال گل ها و پروانه ها . مال قاصدک ها . مال کبوتر هاست ...ولی مال من نیست . خدا یهو به حرف اومد و گفت : چرا ، مال تو هم هست . ای سوسک... دوست داشتن یك گل ، دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک كار سختی نیست . اما دوست داشتن یك سوسک کار سختیه... دوست داشتنم یه کار آموختنیه و همه كسی رنج آموختنشو به جون نمیخره.... تو سعی کن هر كسی كه تو رو دوست نداره رو ببخشی....چون خیلی ها هنوز مومن نیستن و دوست داشتن رو آموزش ندیدن... آخه خیلی ها تازه اول راه هستن... بعدا که رشد کنن و یاد بگیرن مومن باید همه رو دوست داشته باشه و همه رو زیبا ببینه ... بعدش تورو هم زیبا میبینن.. میدونی چرا ؟ چون همه چیز از منه و من زیبام ... آره... چشم های مومن جز زیبایی نمیبینه.. اگه زشتی هست...از خود چشم هاست . اون كسی که بین آفریده های من خط كشید شیطان بود . شیطان مسئول همه ی فاصله هاست . حالا قشنگه کوچولوی من ! نزدیک تر بیا و ناراحت نباش . قشنگ كوچولو سمت خدا رفت و دیگه هیچ وقت به این فکر نکرد که نازیباست....