اولی:چرا انقدر دست وپا میزنی ومیچرخی راحت باش فقط بخور و بخواب ولذت ببر.
دومی:آخه دست و پای ما باید کار کنه ساخته بشه و کامل بشه تواون دنیا قراره باپاهامون راه بریم؛ فوتبال بازی کنیم با دستامون غذا بخوریم!
اولی:واقعا تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری!عاقل باش اینا خرافات قدیمیاس؟
دومی: آره حتما بعد زایمان زندگی هست.
اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم و نفس میکشیم. طنابشم انقدر کوتاهه که به بیرون نمی رسه اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشون بده.
دومی: بعد زایمان یکی هست مارو بغل و نوازش میکنه بهمون غذا میده؛ کمکمون میکنه بهش میگن مامان.
اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟
اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟!!!
دومی: به نظرم مامان همه جا هست.
دور تا دورمونه.
اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی….
این مکالمه چقدر آشناس😭
تا حالا بودن خدا و ایمان به دین و آخرت رو اینطوری به همین سادگی حس نكرده بودم...