⌝ناحِلھ|🇵🇸Naheleh⌞
که تونستم فرشید رو خوشحال کنم از اونجا که زدیم بیرون رفتیم حرم توی اون اتاقک های صحن اصلی نشستیمو ز
بعدش توی راه برگشت یک جعبه سوهان تازه داغ خریدیم و برگشتیم هتل در اتاق مامان اینا رو زدیم مامان با خوشرویی درو واسمون باز کرد گفتم:اجازه هست؟ مامان:بله بفرمایین رفتیم داخل فرشید سوهان های داغ رو باز کردو گفت:دهنتون رو شیرین کنید مامان هم لیوان اورد با چایی بابا گفت:مناسبتش؟ فرشید خیلی ذوق زده نگاهی به من کرد و سرش رو انداخت پایین فکرکنم خجالت کشید که مامان گفت:به امید خدا نوه های بعدی در راه هستن علی اقا بابا هم خیلی خوشحال شد باهم چایی خوردیم که زهرا هم بیدار شد فرشید رفت بغلش کردو اورد بعدش رفتیم اتاق خودمون که یکم استراحت کنیم و بعدش بریم واسه نهار ... ادامه دارد