📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۱۱۵و۱۲۲
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ پس از آن خداوند آسایش بهشت، درد و رنج محیط بیرون آن را براى آدم چنین شرح مى دهد: تو در اینجا گرسنه نخواهى شد و برهنه نمى شوى (إِنَّ لَکَ أَلاّ تَجُوعَ فِیها وَ لاتَعْرى).
* * *
و تو در آن تشنه نخواهى شد و آفتاب سوزان آزارت نمى دهد (وَ أَنَّکَ لاتَظْمَؤُا فِیها وَ لاتَضْحى).
در اینجا سئوالى براى مفسران مطرح شده و آن این که: چرا در این آیات تشنگى با تابش آفتاب، و گرسنگى با برهنگى ذکر شده، در حالى که معمولاً تشنگى را با گرسنگى همراه مى آورند؟
در پاسخ این سؤال چنین گفته اند: میان تشنگى و تابش آفتاب پیوند انکارناپذیرى است.(۲)
و اما جمع میان گرسنگى و برهنگى ممکن است به خاطر این باشد که گرسنگى نیز نوعى از برهنگى درون از غذا است! (بهتر این است که گفته شود برهنگى و گرسنگى دو نشانه مشخص فقر است که معمولاً با هم آورده مى شوند).
به هر حال، در این دو آیه به چهار نیاز اصلى و ابتدائى انسان، یعنى نیاز به غذا، آب، لباس و مسکن (پوشش در مقابل آفتاب) اشاره شده است، تأمین این نیازمندى ها در بهشت به خاطر وفور نعمت بوده است، و در واقع ذکر این امور، توضیحى است براى آنچه در جمله فَتَشْقى (به زحمت خواهى افتاد) آمده است.
* * *
اما با این همه، شیطان کمر عداوت و دشمنى را با آدم بسته بود، به همین دلیل آرام ننشست و شروع به وسوسه آدم کرده گفت: اى آدم! آیا درخت عمر جاویدان را به تو نشان بدهم؟ که هر کس از میوه آن بخورد، همیشه زنده خواهد بود، آیا راه رسیدن به حکومت و سلطنت همیشگى را مى خواهى بدانى ؟! (فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْک لایَبْلى).
وسوسه در اصل، به معنى صداى بسیار آهسته است، سپس به خطور مطالب بد و افکار بى اساس به ذهن، گفته شده، اعم از این که از درون خود انسان بجوشد و یا کسى از بیرون، عامل آن شود.
در واقع شیطان حساب کرد، تمایل آدم(علیه السلام) به چیست و به اینجا رسید که: او تمایل به زندگى جاویدان و رسیدن به قدرت بى زوال دارد، لذا براى کشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار، از این دو عامل استفاده کرد.
به تعبیر دیگر همان گونه که خداوند به آدم وعده داد اگر شیطان را از خود دور سازى، همیشه در بهشت مشمول نعمت هاى پروردگارت خواهى بود، شیطان نیز در وسوسه هایش انگشت روى همین نقطه گذارد، آرى، همیشه شیطان ها در آغاز، برنامه هاى خود را از همان راه هائى شروع مى کنند که رهبران راه حق، شروع کرده اند، ولى چیزى نمى گذرد که آن را به انحراف مى کشانند، و جاذبه راه حق را وسیله براى رسیدن به بیراهه ها قرار مى دهند.
* * *
سرانجام آنچه نمى بایست بشود، شد، و آدم و حوا هر دو از درخت ممنوع خوردند، و به دنبال آن لباس هاى بهشتى از اندامشان فرو ریخت، و اعضایشان آشکار گشت ! (فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).(۳)
هنگامى که آدم(علیه السلام) و حوا چنین دیدند، بلافاصله برگ هاى درختان بهشتى را ـ براى پوشاندن اندام خود ـ به هم دوختند (وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ).(۴)
آرى، عاقبت آدم پروردگارش را عصیان کرد و از پاداش او محروم ماند (وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى).
غَوى از ماده غى به معنى کارى جاهلانه که از اعتقاد نادرستى سرچشمه مى گیرد گرفته شده، و چون در اینجا آدم به خاطر گمانى که از گفته شیطان براى او پیدا شده بود، ناآگاهانه از شجره ممنوع خورد، از آن تعبیر به غوى شده است.
بعضى از مفسران، غوى را به معنى جهل و نادانى ناشى از غفلت، بعضى به معنى محرومیت، و بعضى به معنى فساد در زندگى گرفته اند.
به هر حال، غى نقطه مقابل رشد است، رشد آن است که: انسان از طریقى برود و به مقصد برسد اما غى آن است که از رسیدن به مقصود باز ماند.
✍ پی نوشت:
۲ ـ تَضْحى از ماده ضحى به معنى تابش آفتاب بدون حجاب ابر و مانند آن است.
۳ ـ سَوْآتُ جمع سوئة (بروزن عورة) در اصل، به معنى هر چیزى است که ناخوشایند است، و لذا گاه به جسد مرده و گاه به عورت گفته مى شود، و در اینجا منظور همان معنى اخیر است.
۴ ـ یَخْصِفان از ماده خصف در اینجا به معنى دوختن لباس است.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2