🌷
وای بر تو در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراکنده شدند (۶) .
و در نقل دیگرى آمده است که امام سجاد علیه السلام فرمود:
انا ابن الحسین القتیل بکربلا، انا ابن على المرتضى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن فاطمه الزهراء، انا ابن خدیجه الکبرى، انا ابن سدره المنتهى، انا ابن شجره طوبى، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بکى علیه الجن فی الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فی الهواء (۷) .
من فرزند حسین شهید کربلایم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم، و فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند سدره المنتهى و شجره طوبایم، من فرزند آنم که در خون آغشته شد، و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند، و من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند.
بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام
هنگامى که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیدارى را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید.یکى از علماى بزرگ یهود که در مجلس یزید حضور داشت، از یزید پرسید: این نوجوان کیست؟ !
یزید گفت: على بن الحسین است.سؤال کرد: حسین کیست؟
یزید گفت: فرزند على بن ابى طالب است.
باز پرسید: مادر او کیست؟
یزید گفت: دختر محمد.
یهودى گفت: سبحان الله! ! این فرزند دختر پیامبر شماست که او را کشته اید؟ ! شما چه جانشین بدى براى فرزندان رسول خدا بودید؟ ! بخدا سوگند که اگر پیامبر ما موسى بن عمران در میان ما فرزندى مى گذاشت، ما گمان مى کردیم که او را تا سر حد پرستش باید احترام کنیم، و شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر خود گذراندید؟ ! واى بر شما امت! !
یزید در خشم شد و فرمان داد تا او را بزنند، آن عالم بزرگ یهودى بپاى خاست در حالى که مى گفت: اگر مى خواهید مرا بکشید، باکى ندارم! من در تورات یافته ام کسى که فرزند پیامبر را مى کشد او همیشه ملعون خواهد بود و جایگاه او در آتش جهنم است
سپس یزید دستور داد تا سر مقدس امام حسین علیه السلام را بر سر درب کاخ خود بیاویزند .
هند ـ دختر عبد الله بن عامر ـ همسر یزید، چون شنید که یزید سر امام حسین علیه السلام را بر سر در خانه اش آویخته است، پرده اى که یزید را از حرمسراى او جدا مى کرد، پاره کرد و بدون روسرى بسوى یزید دوید، در آن هنگام یزید در مجلس عمومى نشسته بود، هند به یزید گفت: اى یزید! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا باید بر سر در خانه من آویخته شود؟ ! یزید از جاى خود برخاست و او را پوشاند و گفت: آرى براى حسین ناله کن! و بر فرزند دختر پیامبر اشک بریز! که همه قبیله قریش بر اوگریه مى کنند! عبید الله بن زیاد در کشتن او شتاب کرد که خدا او را بکشد!
اینگونه امور باعث گردید که یزید از آن غرور و شادى که در آغاز کار داشت و بر لبان مبارک امام چوب مىزد و شعر مىخواند دست بردارد و با نسبت دادن قتل امام حسین علیه السلام به عبید الله بن زیاد خود را تبرئه کند! هم در کتاب تذکره سبط ابن جوزى و هم در کامل ابن اثیر نقل شده است که: چون سر امام را به شام آوردند، نخست یزید شاد شد و از کار ابن زیاد اظهار خشنودى نمود و براى ابن زیاد جوایز و هدایایى فرستاد، اندکى که از ماجرا گذشت، نفرت و خشم مردم را از این عمل زشت احساس کرد و دید که مردم به او دشنام مى دهند، از کرده و گفته خود پشیمان شد و مى گفت: خداوند پسر مرجانه را لعنت کند که کار را آنچنان بر حسین سخت گرفت که راه مرگ را آسانتر شمرد و شهید گردید! و مى گفت: مگر در میان من و ابن زیاد چه بود که مرا چنین مورد خشم مردم قرار داد و تخم دشمنى مرا در دل نیکوکار و بزهکار کاشت؟ ! (قمقام زخار ۵۷۷) .
سیوطى مىگوید: “فسر بقتلهم اولا ثم ندم لما مقته المسلمون على ذلک و ابغضه الناس و حق لهم ان یبغضوه!” (تاریخ الخلفاء ۲۰۸) .
البته این امر در تاریخ سابقه دارد که امیران و فرمانروایان و پادشاهان چون عملى انجام مى دادند که مردم را به خشم مىآورد، تلاش مى کردند که براى تثبیت اقتدار خود انجام آن عمل زشت را به دیگران نسبت داده و خود را تبرئه کنند! و در همین راستا یزید پس از خطبه عقیله زینب علیها السلام و خطبه على بن الحسین علیه السلام و اعتراض ابو برزه اسلمى و همسر خود هند دختر عبد الله بن عامر و دیگران، به ناگهان مشى سیاسى خود را تغییر داد و قتل امام حسین علیه السلام را به عبید الله بن زیاد نسبت داد! و مىگفت: “لعن الله ابن مرجانه!” ، در حالى که پس از ماجراى عاشورا عبید الله بن زیاد به شام آمد و یزید به او مال فراوانى بخشید! و در نزد خود نشانید و او را به حرمسراى خود برده و شراب خوردند و در حال مستى مىگفت:
اسقنی شربه تروی مشاشی*ثم مل فاسق مثلها ابن زیاد
🌷⬇️🍃