‌‌ ☫بِسْـــــمِ‌الـلَّـهِ‌الرَّحْـمَنِ‌الرَّحِیـــــمِ☫ بگذار تا بنالم از درد بی‌دوایم بیگانه‌ای، چه دانی؟ من دانم و خدایم یا رب به ذاتِ پاکت شب را مگیر از من من باشم و سحرها ذکر «خدا خدا» یم از دست دیده و دل کارم شده است مشکل آن می‌کشد به صحرا، وین سویِ انزوایم