رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_321 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله با ترس و لرز رفتم تا پشت در ... اروم گفتم کیه
به قلم این انتخاب من برای هر دومون سختی هایی رو داره که باید به هم قول بدیم هرچی که شد در کنار هم باشیم با تعجب پرسیدم ... چه سختی ؟ اینکه من باید دنبال یه کار دیگه برم نذاشتم حرفش تموم شه خب برو سر یه کار دیگه ... این کجاش سخته ؟ نرگس جدی بگیر ... من الان کار ندارم خونه نداریم خب همینجا زندگی میکنیم با تعجب گفت اینجا؟؟؟ اره مگه اینجا چشه ؟ چیزیش اینه که من دوست ندارم داماد سر خونه باشم اینکه گفتی یعنی چی ؟؟ یعنی من بیام سر سفره بابات بشینم بخورم یه فکری کردم ... نه خودمون جدا غذا درست میکنیم کجا نرگس ؟ کجا غذا درست میکنی ؟؟ تو همین اتاق ... گازمونو از خونه بابا تینا میاریم گوشه اتاقو که خالی بود و بهش نشون دادم . میزاریمش اینجا ... منم غذا درست میکنم سرشو تکون داد ایکاش به همین آسونی که میگفتی بود آسونه دیگه ... در این مورد بعدن با هم حرف میزنیم الان میای بریم بیرون یه دوری بزنیم آره چرا نیام صبر کن حاضر شم بریم لباسامو پوشیدم ... بریم یه برگه بردار روش بنویس که بامن داری میای بیرون بزار روی تختت که اگر دیر اومدیم بخونن نگران نشن نوشتم گذاشتم روی تختم آروم در حیاط رو باز کردیم و بستیم ... نشستیم تو ماشین کجا بریم نرگس ؟ زدم زیر خنده ...‌ تو نمیخواد فرمون دستت بگیری ولش کن ماشین خودش بلده میره شاه عبدالعظیم دلخور برگشت منو نگاه کرد مسخره خب نصف شب کجا میشه رفت اونجا امنیتش از همه جا بیشتره همینطور که قهقه می زدم گفتم من که چیزی نگفتم میگم ماشین بلده بره نفس بلندی کشید من خیلی فکرها تو سرم بود ... میگفتم باهم میریم کوه ... میریم شمال ... میخواستم بریم مشهد هم زیارت امام رضا هم ... اونجا کلی جاهای تفریحی داره ... اصفهان خیلی دلم میخواست بریم ... شیراز بریم بگردیم ... زد تو حامله شدی ... نشد بریم دیگه . با خنده گفتم حالا فعلا این شاه عبدالعظیم و داشته باش برگشت زیر چشمی منو نگاه کرد ظبط ماشینو روشن کرد باز ای الهه ناز با دل من بساز کین غم جان گداز برود ز برم گر دل من نیاسود از گناه تو بود دستمو بردم سمت ظبط خاموشش کردم ... رو کردم بهش خودم میخونم باز ای الهه ناز با دل من بساز کین غم جان گداز برود ز برم گر دل من نیاسود از گناه تو بود بیا تا ز سر گنهت گذرم باز ، می کنم دست یاری به سویت دراز بیا تا غم خود را با راز و نیاز ز خاطر ببرم گر نکند تیر خشمت دلم را هدف به خدا همچو مرغ پرشور و شعف به سویت بپرم آن ، که او به غمت دل بندد چون من کیست ؟ ناز تو بیش از این بهر چیست ؟ رفته بود تو حس و داشت با من زمزمه میکرد که دستمو گرفتم سمتش گفتم‌ تو ، شوهر منی در بزمم بنشین برگشت منو نگاه کرد یه لبخند زد ای شیطون من تو را وفا دارم بیا که جز این، نباشد هنرم این همه بی وفایی ندارد ثمر به خدا اگر از من نگیری خبر نیابی اثرم زیارت کردیم نمازمونم تو حرم خوندیم برگشتیم خونمون . خوابیدیم ... با صدای اذان ظهر مسجد از خواب بیدار شدیم از گرسنگی داشتم غش میکردم ... رو کردم به ناصر من خیلی گرسنمه تو چی ؟ منم گرسنمه الان میرم یه چیزی از بیرون میخرم میام بخوریم حالا بریم خونه مامانمینا اونا الان غذاشون حاضره بخو ... نذاشت حرفم تموم شه نه ... نمیریم ، نه ... من میرم اونجا ناهار بخورم نه تو میری ... اصلا حاضر شو بریم بیرون غذا بخوریم . اذان گفتن بزار اول نماز بخونیم بعدن میریم . نمیخواد الان نماز بخونی بیا میبرمت رستوران اونجا نماز خونه داره همونجا هم وضو میگیریم هم نمازمونو میخونیم ناهارمونم میخوریم . نمیفهمیدم چرا نمیخواد بریم خونه مامانم غذا بخوریم ... دیگه اصرار نکردم که بریم ... شال و چادرم رو سرم کردم من حاضرم میخوای بریم ... بریم نرگس اروم بریم که متوجه نشن غذا مونو که خوردیم ... میایم میریم پیش مامان بابات صحبت کنیم ببینیم چیکار کنیم از اتاق اومدیم بیرون ... بابام در اتاقشونو باز کرد اومد بیرون ...‌ ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان پی وی شون برید،حق الناس محسوب میشه