رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) بعد از مکثی کوتاه، رو کردم بهش _ اصلا مگه تهیه وسایل زندگی با مرد نیست، پس چرا من باید خودم رو به دردسر و زحمت بندازم _ تو دین اسلام بله... به عهده مرد هست، اما متاسفانه رسم کردن که پدر عروس حتی اگر نداره، بره قرض کنه، وام بگیره، اما خونه دامادش رو پر از وسیله کنه، بعضی از خونواده ها هم که طلبکار، وقتی حرف از مهریه میشه، فاطمه زهرا سلام الله علیها رو میارن وسط ولی حرف از جهاز که میاد، باید به روزترین و جدیدترینش باشه _من که رک به علی میگم جهاز ندارم. مرضیه نگاهش رو داد بالا _ بگو توکل بر خدا، خدا خودش درست میکنه. اون روز رو تا شب با مرضیه در مورد جهیزیه و رضایت بابام و مجلس عروسی و این‌ها صحبت کردیم یه دو سه بار مرضیه اومد بحثو عوض کنه ولی من دوباره صحبتمون رو سوق دادم سمت همین حرفا مرضیه افتاد سر خنده پرسیدم _ چیه چرا می‌خندی؟ _ یاد یه مثال از مادربزرگم افتادم ناراحت نمی‌شی بگم؟ لبخندی زدم _ نه بگو. _ مادربزرگم می‌گفت اون قدیما یه مادر و پسری با هم زندگی می‌کردن که یه خَر داشتن یه روز به مادرِ میگن، دیگه وقتشه که پسرت رو زن بدی مادره میگه اتفاقاً خودمم تو فکرشم، میخوام این خَر رو بفروشم پولشو خرج عروسی پسرم کنم پسرش از این حرف خوشش اومد، تا می‌ نشستن حرف بزنن‌‌، پسرش می‌گفت ننه از خَرِ بگو دوتایی افتادیم سر خنده حالا نخند و کی بخند. مرضیه همینطوری که میخندید گفت _ حالا حکایت تو شده هرچی میام بحثو عوض کنم میگی جهیزیم، چه جوری از بابام اجازه بگیرم، این رو به علی میگم ، اون رو به علی میگم... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚