📖 من فوبیای "ابتدا و انتها" دارم در فکر های من همیشه، پله برقی هست در من هیولایی مقدس حکم می‌راند این حس عموما توی انسان های شرقی، هست وقتی خودم از گفتن این شعر می ترسم پس بین من با باقی مردم چه فرقی هست؟ ### من فوبیای "زندگی در جمع" را دارم می ترسم و مردم کنارم راه می آیند هیچ اعتقادی به وجود روح، در من نیست هرچند تا تنها شوم، ارواح می آیند می ترسم و با ترس ها باید کنار آمد می ترسم و این پله ها کوتاه می آیند... ### در من همیشه فوبیای "ترک کردن" هست دلتنگ خواهم شد... بله! دلتنگ خواهم شد مشکل منم... من مشکلات داخلی دارم یک روز باید رفت... روزی جنگ خواهم شد هر روز سرسختانه دارم این گناهم را... من معتقد هستم که روزی سنگ خواهم شد ### هر چیز در دنیاست لابد حکمتی دارد من فوبیای "درک کردن" دارم از هرچیز  می ترسم و از هیچ کس چیزی نمی‌خواهم وقتی که می دانم گذشته کارم از هر چیز من یک هیولای پریشان در خودم دارم انگار دائم از درون میخارم از هر چیز ### در من همیشه فوبیای "برق رفتن" هست شب ها همیشه زیر نور لامپ می خوابم با دلهره دائم زوایای وجودم را می گردم و هربار هم چیزی نمی یابم من یک هیولای درخشان در خودم دارم چاقو بزن! از توی هر سوراخ می تابم ... 🔹 لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾