خاطره‌ای ازسردار رشید سپاه اسلام 🌹 شهید محسن وزوایی ┄──┄───┄──┄──┄ 💠از بیمارستان که مرخص شد؛هنوز به ماه نرسیده،رفت جبهه!! حسابی عصبانی شدم . بهش گفتم :محسن! تو با این وضعیت چجوری مخوای بجنگی؟! تو که دست راستت کار نمیکنه! عضله دست راستش کاملا از بین رفته بود و فقط انگشت سبابه اش حرکت میکرد! به همان انگشت سبابه اش اشاره کرد و گفت:ببین! خدا این انگشت رو برا من سالم نگه داشته! برای چکاندن ماشه تفنگ! همین یه انگشت کافیه! در حالی که سعی میکرد اشک هایش را از من پنهان کند،گفت: مادر! دلم بدجور هوای کربلا را کرده!! به او گفتم : من چشام آب نمیخوره تو بری کربلا را ببینی! کربلا رو نمیبینی که هیچ، مارو هم به فراق خودت می نشونی! کمی تأمل کرد و گفت: مادرجان! من کربلا را برای خودم نمخوام ! برای نسل های بعدی میخوام ! * محسن وزوایی، قبولی کنکور با رتبه اول دانشگاه صنعتی شریف (رشته شیمی) و از دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا 🔺 فاتح سرفراز بازی‌دراز (در سر پل ذهاب)، همان قله‌ای که صدام گفته بود: هر کس بتواند بازی‌دراز را از ما پس بگیرد، کلید فتح بغداد را به او می‌دهیم ... و وزوایی، پیچک، موحد دانش و ... توانستند، غیرممکن را ممکن کنند. 🔹وزوایی در ماجرای فتح خرمشهر، در حالی که هدایت سخت‌ترین محور عملیاتی را بر عهده داشت، بر روی جاده آسفالت اهواز خرمشهر، به همراه معاونش شهید حسین تقوی منش ، زیر موشک‌های کاتیوشا به شهادت رسیدند. ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂