📚معرفی کتاب شماره دو:
💠 عنوان کتاب: رنج ها و فریادهای فاطمه سلام الله علیها
✍نویسنده: شیخ عباس قمی (ره)
مترجم: محمد محمدی اشتهاردی
ناشر: ناصر
⚜ کتاب "رنج ها و فریادهای فاطمه سلام الله علیها" ترجمه کتاب عربی "بیت الاحزان" شیخ عباس محدث قمی (ره) است.
⚜کتاب پيرامون تاريخ پرماجراى زندگى غم بار بانوى اسلام فاطمه زهرا سيدة نساء العالمين (سَلامُ اللَّه عليْها) نگاشته شده و چنانكه از نامش پيدا است حقايق دردناك مربوط به زندگى اين بانوى بزرگ اسلام ، به اضافه مقام والا و بى نظير آن حضرت و فضائل و كرامات آن بزرگوار را در خود جای داده است. مقدمه کتاب را نیز آیت الله مکارم شیرازی نوشته است.
📖 گزیده ای از کتاب:
هنگامی که علی(ع) بی وفائی مردم را دریافت، و دانست که از یاریش سرپیچی کردند، و به اطراف ابوبکر رفتند، ملازم خانه شد و از خانه بیرون نیامد.
🔹عمر به ابوبکر گفت: چرا برای علی(ع) پیام نمیفرستی تا با تو بیعت کند؟ همه مردم جز علی(ع) و غیر از آن چهار نفر، بیعت کرده اند.
ابوبکر دارای رّقت قلب و مدارا بود و در امور دقت بیشتری میکرد، ولی عمر سخت دل تر و خشن تر، بود و زبان تند داشت.
🔸عمر گفت: «قنُفْذ» را به سراغ علی(ع) میفرستم، زیرا قنفذ سخت دل و تندخو و بی مهر است و غلام آزاد شده میباشد و از دودمان عدّي بن کعب است. ابوبکر، قُنفذ را همراه گروهی به حضور علی(ع) فرستاد.
🔹 قُنفذ به در خانه علی(ع) آمد و اجازه ورود خواست، ولی علی(ع) اجازه ورود نداد، همراهان قنفذ، نزد ابوبکر و عمرکه در مسجد با جمعی نشسته بودند آمده وگفتند: «علی(ع) به ما اجازه ورود نداد».
🔸 عمرگفت: به خانه علی(ع) بروید، اگر اجازه نداد بدون اجازه وارد گردید.
آنها به درخانه علی(ع) آمدند و نخست اجازه ورود طلبیدند.
🔹 فاطمه (س)کنار در آمد و فرمود: «من بر شما ممنوع کردم که بدون اجازه وارد خانه من شوید» (من در زحمت هستم، به خانه من نیائید.) باز همراهان قنفذ به نزد ابوبکر و عمر بازگشتند، ولی قنفذ همانجا ماند، همراهان او جریان عدم اجازه فاطمه (س) را به ابوبکر و عمر ابلاغ کردند.
🔸عمر خشمگین شد و گفت: ما را با امر زنان چه کار است؟! سپس به اطرافیان خود گفت: هیزم جمع کنید، آنها هیزم جمع کردند و همراه عمر، کنار دِر خانه زهرا (س) آمدند، و هیزمها راکنار در گذاردند. در آنوقت علی(ع) و فاطمه (س) و حسن وحسین(ع) در آن خانه بودند.
🔹 آنگاه عمر فریاد زد،که علی و فاطمه (علیهماالسلام) صدای او را شنیدند، او در فریادش میگفت: «سوگند به خدا ای علی! باید از خانه بیرون بیائی و باید با خلیفه رسول خدا (ابوبکر) بیعت کنی وگرنه برخانه تو آتش برمیافروزم.»
🔸فاطمه (س) به عمر فرمود: چرا با ما چنین برخورد میکنی؟! عمر گفت: در را باز کن، وگرنه به شما آتش میافکنم. فاطمه (س) فرمود: آیا ازخدا نمیترسی، و واردخانه من میشوي؟
🔹عمر از آنجا نرفت، و از همراهان خود آتش خواست، و با آن آتش دِر خانه زهرا (س) راشعله ور نمود، سپس در را فشار داد و وارد خانه شد...
┄┄┅┅•➰🍃🥀🍃➰•┅┅┄┄
@NasraHamedan
┄┄┅┅•➰🍃🥀🍃➰•┅┅┄┄