#اشتباه ۲
نمیخواستم بابامو از اونجا بیرون کنم ولی اینکه هیچ کارینمیکرد همه زحمات با من بود اخرم قیافه میگرفت که اون همه کاره هست خیلی منو میچزوند کم کم دیگه بابام بهونه هاش شروع شد که پام درد میکنه مغازه خسته م میکنه و حوصله ندارم با مردم سرو کله بزنم سر اینکه ی لباس و مانتو بخرن کم کم بابام اینارو بهونه کرد و دیگه نیومد مغازه، اون روزا خیلی خوشحال بودم و جشن میگرفتم که نمیاد و من خودم اینجا اقایی میکنم به توصیه بابام ی فروشنده خانم استخدام کردیم فروشنده مون خوب بلد بود چیکار کنه و جنس به مردم بده روزای زندگیم قشنگ میگذشت درامدم خیلی بیشتر شده بود و میتونستم پول پس انداز کنم با خیال راحت چیزی میخریدم و مثل قبل استرس نداشتم که یهو خبر رسید اینستاگرام و تلگرام فیلتر شدن با وی پی ان و هر جوری بود رفتم تلگرام غوغا بود