هیچی نگفتم تا رسیدیم به خونه، وقتی درو باز کرد دیدم بیست تا پله باید بریم پایین بازم در سکوت رفتم پایین و تازه چشمم باز شد یه زیر زمین نمور که بوی نم و کپک توش میپیچید وسایلی که شهرام گفته بود خودم میخرم و جهیزیه نیار رو دیدم یه فرش کهنه با یخچال قدیمی و کهنه از اون سبزا که مادر بزرگها داشتن و پایینش پدال داشت اگر پا میذاشتی روی پدال درش باز میشد هر لحظه که میگذشت چیزهای ناراحت کننده تری میدیدم اما شهرام سریع بهم گفت توروخدا قیافتو اینجوری نکن من تمام تلاشمو کردم که یه زندگی خوب برات بسازم بخدا شرمندتم اینم با قرض جور کردم ولی بهت قول میدم همه چیزو درست میکنم رو بهش گفتم من توقع یه خونه ۵۰۰ متری تو بالاشهر با وسایل مارک نداشتم ولی حداقل انتظارم یه خونه معمولی ۵۰ متری بود نه یه زیر زمین که بوی گند میده گفت عزیزم توروخدا صبرکن یکم بهم وقت بده درستش میکنم من میخواستم چند سال دوست بمونیم که بتونم یه زندگی خوب برات درست کنم ولی خودت فشار اوردی که زودتر عقد کنیم ادامه دارد کپی حرام