✅ به مناسبت رویداد چهار روزه «زنگ بازی» هفته گذشته بازی ران 👌+مصلی از همان اولش هم میدان جذابی برای بازی بود. بچه تر که بودم یکی از رویاهایی که داشتم این بود که یک بار با بچه ها از اول تا آخر را فقط بدویم یا اینکه ساندویچی غلت بزنیم و یا اینکه با تکنیک دوی ضربدری ، دور تا دور مصلی را بپر بپر کنیم. من از آن زمان تا همین الان که دیگر بچه‌تر نیستم و بچه هستم این رویا را با خودم به دوش می‌کشیدم تا اینکه یکی بلند شد و گفت : مگر چه اشکالی دارد؟! چه می‌شود که همین بچه ها از در و دیوار مصلی بالا بروند ، بدوند ، غلت بزنند ، با گوشه گوشه اش یادگاری داشته باشند و خاطرات خوشمزه کودکی و نوجوانی‌شان را در میان این همه نور بسازند؟ و بالاخره شد... نه اینکه فکر کنید من با دوی ضربدری مصلی را دور زدم و از اول تا آخرش ساندویچی غلت زدم ؛ نه! ولی فهمیدم بالاتر از همه اینها این است که همین فرصت را برای بقیه بچه‌تر ها فراهم کنیم. مثلا اینکه حدود ۶۰۰ گلوله انرژی در و دیوار مصلی را بالا و پایین بروند و تو جمع های شیرین رفاقتی‌شان را نگاه کنی دلچسب‌تر که نه بلکه دلچسب به توان ۷ خواهد شد. من این را وقتی فهمیدم که مربی ها لحظه رسیدن گروه برنده را با تمام وجود جشن گرفته بودند. لحظه رسیدن ، حس وصف ناشدنی دارد ؛ هزاران بار تقدیمتان باد. +صبح که مدرسه بودند کاغذ های طراحی شده موشک ها را تحویلشان دادیم و قرار شد عصر خیلی منظم و مرتب(بخوانید مچاله نشده ، پاره نشده و خیس نشده) موشک های ساخته شده را همراه بیاورند. موشک! از نوع نقطه زن! مقصد؟ قلب اسرائیل! اولین برنامه نمایش این جذاب های دوربرد بود . دور که می‌گویم یعنی همان اسرائیل ، همان هفت دقیقه تا مقصد... آسمان مصلی خودش را بزرگ می‌کرد به وسعت یک دنیا ! دو طرف جبهه مشخص بود. حق و باطل مشخص است ؛ حال با فاصله ۶ متری یا ۱۶۰۰ کیلومتری! سربازان کوچک و مقتدر با موشک های کاغذی اهداف غیر واقعی را می‌زدند و واقعی ذوق می‌کردند. لحظه پرتاب همه موشک ها دیدنی بود. حقا که از همین کاغذی ها هم باید بیم داشته باشند . بعد از لحظه پرتاب ، همه جمعیت دویدن که نه بلکه بال می‌گشودند ، گویی خودشان همراه موشک به سمت اسرائیل پرت می‌شدند . آااای اسرائیل اگر از موشک هایشان نمیترسی لااقل منتظر له شدن زیر قدم های محکمشان باش! بعد نوبت بازی گروهی بود .گروه بندی شدند اما نه مثل همیشه! قرار نبود کسی سرگروه را مشخص کند. خودشان همه کاره بودند. ابتدا پازل ایران‌جان را با همه جزئیات جذابش تکمیل می‌کردند و به سرعت سراغ بازی بعدی می‌رفتند. بازی جدیدی که تصور انجام شدنش هم برایم سخت بود. ۱۲ نفر یک نفر را تا انتها مراقبت می‌کردند ، با هماهنگی بسیار زیاد ، مسیری نسبتا طولانی را طی می‌کردند و آن یک نفر هم تا مرز سرنگونی قدر دقت هم‌گروهی هایش را می‌دانست. نه کسی بود که بگوید تو وسط بایست و نه کسی بود که بفهماند برنده شدن تو شرطی دارد و آن هم تلاش برای برنده شدن دیگران است. خوش به حالشان که این ها را الان می‌فهمند . او باید بداند که تنهایی خوب بودنش فایده ندارد ، باید دلش برای خوبتر شدن همه بتپد و اگر این را بفهمد و عمل کند ، در گوشی بگویم که او در واقع سرباز منجی این عالم شده است.  اینجا بود که فهمیدم نیاز نیست صبح را با درس ایثار و فداکاری شب کنی و گوش های عالم را با حرف های قلبمه سلبمه کَر! بچه ها دنیا و زبان متفاوتی دارند ، آنها دوره گذار به بزرگسالی را طی نمی‌کنند که منتظر باشیم بزرگ شوند تا حرف های ما را بفهمند . کودکی و از همه مهمتر بازی ، برای این آینده سازان خود موضوعیت دارد و همین مقوله اساس کار این ۴ روز و همه روزهایی است که بازی‌ران پشت سر گذاشته است. مجموع مردمی بازی ران پیشرو در حوزه بازی https://eitaa.com/joinchat/4073193723C8788c3a952 ‏‏🌹 با نهضت تبلیغات اسلامی شهربابک همراه باشید: ⬇️ https://eitaa.com/Nehzate_shahrbabak 🌹🌹🌹