«سروشِ» ناشنیده پند! نظری به یادداشت سروش در «نکوه داشت» مرحوم آیت الله مصباح یزدی (ره) به تازگی دکتر عبدالکریم سروش متنی نگاشته به مناسبت سالگرد مرحوم آیت الله مصباح یزدی (ره)؛ متنی ادیبانه و زیبا و و ایضا فریبنده و زهرآلود؛ نوعی عقده گشایی و تصفیه حساب با آن مرحوم و بعضی دیگر از منتقدانش و البته تطهیر خویش. داستان آشنایی بنده با آیت الله مصباح و دکتر سروش به سال های دور می رسد و اکنون نمی خواهم وارد آن شوم تا خواندن دو سه صفحه بیشتر را بر خواننده گرامی تحمیل نکنم که احتمالا او هم مانند من بی حوصله است؛ همین اندازه بگویم که با اینکه هر دو دارای شخصیتی چندبعدی هستند؛ اما من از سروش بیشتر تسلطش بر ادبیات فارسی را دوست دارم و تا حدودی دنبال می کنم و از آیت الله مصباح تسلطش بر فلسفه ی اسلامی و تدریس آن و البته به سبب نزدیکی ایشان به دو عارف بزرگ یعنی مرحوم علامه طباطبایی (ره) و مرحوم آیت الله العظمی بهجت (ره) بعد عرفانی ایشان را. هدفم نیز از این نوشته ادای دینی است به آن یار سفرکرده که در حقش جفاهای زیادی شده و انتقادی از سروش فرصت جویی که «صراط های مستقیم» را بالکل رها کرده و سال هاست که در صراطی نامستقیم گام بر می دارد. در این کار ابیات حافظ مددکار من بوده اند. معتقدم که اگر این حافظ پژوه سرشناس به پندها و نصایح خواجه عمل می کرد یا این یادداشت را نمی نوشت یا به شکل دیگری می نوشت. پس از خواندن یادداشت دکتر سروش، وقتی به آن می اندیشیدم؛ یاد ابیاتی از لسان الغیب می افتادم که آورده ام. با یادکرد این نکته که فقط اگر یادداشت سروش را خوانده باشید، می توانید دریابید که کدام بیت مربوط به کدام بند و سطر پیدا و ناپیدای متن ایشان است. ۱)‌ [باز] صوفی نهاد دام و در حقه باز کرد / بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه/ زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد ۲)‌ ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم/ جامه ی خود سیه و دلق کس ازرق نکنیم ۳)‌ من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه / هزار شکر که یاران شهر بی‌گنهند! بیش از این زحمت نمی دهم تمام می کنم با بیتی منسوب به ابوسعید ابوالخیر: چراغی را که ایزد برفروزد/ کسی کَش پف [ تف]*کند سبلت بسوزد * پ.ن: اختلاف نسخه! محمدرضا آتشین صدف