۲ داستان كوتاه از زندگي امام جواد علیه ااسلام (به مناسبت نزدیکی به ) داستان 1⃣: دلش مي خواست يكي از لباس هاي امام را بگيرد براي تبرك، اما خجالت مي كشيد بگويد. حتي نامه نوشت ، اما نامه را نفرستاد . نااميد شد داشت بر مي گشت شهر خودش كه كسي از پشت صدايش زد . برگشت. غلام امام بود. گفت: "اين لباس را آقا برايت فرستاده." 🔻🔻🔻 داستان 2⃣: تا سه روز بوي عطر كوچه هاي بغداد را پر كرده بود. مردم هر روز يك دسته پرنده ي سفيد را مي ديدند كه بالاي خانه ي امام پرواز مي كنند وبال هاي خود را باز مي كنند و روي بام سايه مي اندازند . خانه ي امام كه رفتند روي بام جسدش را پيدا كردند. 🔻🔻🔻 ✅ برای عضویت در کانال دعای ندبه در روی لینک زیر کلیک کنید: https://eitaa.com/Nodbeh_Arasanj