❣روزهایی که از محل کار به خانه می آمد با همه ی خستگی سعی می کرد با لبخندی بر لب وارد شود. در حالی که چشمانش از فرط بی خوابی و خستگی سرخ شده بود، اما همچنان گرم و صمیمی صحبت می کرد. بعد شروع به احوال پرسی و خنده می کرد. فضای بیرون را کاملا از یاد می برد. شهید مدافع وطن 🕊🌹 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🌱نو+جوان تنها مسیری 💫 @NojavanTanhamaSiri