☺️طنزجبهه🍂🍂🍂🍂
موقع خواب😴 بهمون خبر دادن که امشب رزم شب دارین ، آماده بخوابین
همه به هول و ولا😨 افتادیم و پوتین به پا و با لباس 🧥کامل و تجهیزات نظامی خوابیدیم😴
تنها کسی که از رزم شب خبر نداشت حسین بود
آخه حسین خیلی زودتر از بچه ها خوابیده بود...😴
... نصفه های شب بود که رزم شب شروع شد
با صدای گلوله ☄️و💥 انفجار از جا پریدیم😨
بچه ها مثل قرقی از چادر پریدند بیرون و به صف شدیم👥👥
خوشحال 😃هم بودیم که با آمادگی کامل خوابیدیم و کارمون بی نقص بوده
اما یهو چشامون افتاد به پاهای بی پوتینمون😫👣
تنها کسی که پوتیش پاش بود حسین بود😳
از تعجب داشتیم شاخ در می آوردیم😧
آخه ما همه شب موقع خواب با پوتین خوابیده بودیم و حسین بی پوتین🤔
به بچه ها نگاه کردم ، داشتن از تعجب کُپ می کردند😲
فرمانده با عصبانیت😡 گفت: مگه نگفتم آماده بخوابین و پوتینهاتون رو دم در چادر بذارین؟
این دفعه رو تنبیه تون می کنم که دفعه دیگه خواستون جمع باشه😬☹️
زود باشین با پای برهنه دنبالم بیاین...👣👣👣
... صبح روز بعد همه داشتیم پاهامون رو از درد می مالیدیم😓
مدام هم غُر می زدیم 😡که چطور پوتین از پاهامون در اومده
یهو حسین وارد شد و گفت: پس شما دیشب از قصد با پوتین؟👢👢
همه با حیرت 🙄نگاش کردیم و گفتیم:
آره! مگه خبر نداشتی قراره رزم شب بزنن و ما تصمیم گرفتیم آماده بخوابیم؟😴
حسین با تعجب گفت: نه! من خواب بودم ، نشنیدم❌👂
بچه ها که شاکی شده بودند گفتند:
🤔راستی چرا دیشب همه ی ماها پاهامون👣 برهنه بود جز تو؟
حسین که عقب عقب راه می رفت گفت: راستش من نصف شب بیدار شدم
خواستم برم بیرون چادر که دیدم همه با پوتین خوابیدن👢👢😴😴
گفتم حتما خسته بودین و از خستگی خوابتون برده و نتونستین پوتیناتون رو در بیارین🙁🙁
واسه همین اومدم ثواب کنم و پوتین هاتون رو آروم در آوردم
کار بدی کردم؟ 🤔
همه ی بچه ها باعصبانیت به هم نگاه کردن.....👀👀
و بالاخره با یه جشن پتوی حسابی حالشو جا آوردیم😜
#شادزی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫
@NojavanTanhamasiri