اذان و تجلّى خاطرات پدر 💠پس از گذشت مدّتى از رحلت🖤 و شهادت جانگداز پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله🌸 ، دخترش فاطمه زهراء سلام اللّه علیها🌹 چنین اظهار داشت : 💎 دلم تنگ شده است 😔و آرزو دارم ، که آواى اذان بلال اذان گوى پدرم را بشنوم .😔 و چون بلال متوجّه آرزوى حضرت زهراء سلام اللّه علیها شد🌸، مشغول گفتن اذان گردید؛ و چون گفت : ((اللّه اکبر، اللّه اکبر)) 💚حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به یاد خاطرات دوران پدرش افتاد؛ و نتوانست خود را کنترل نماید و با صداى بلند شروع به گریستن نمود.😭😭 تا آن که اذان بلال رسید به : ((اءشهد اءنّ محمّدا رسول اللّه ))، که در این هنگام حضرت زهراء صیهه و فریادى کشید و با حالت بیهوشى بر صورت ، روى زمین افتاد.😒😔 مردم گفتند: اى بلال ! ساکت شو🤫، چیزى نمانده است که دختر رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله🌷 دار فانى را وداع گوید.😨 پس بلال ساکت شد❌ و باقى مانده اذان را ادامه نداد.⛔️ و چون حضرت به هوش آمد در خواست ادامه اذان را داشت . بلال قبول نکرد 🔺و گفت : اى سرور زنان ! بر تو مى ترسم که مشکلى براى شما پیش آید،❌ ✳️به همین جهت حضرت🌸 از او گذشت کرد و ساکت ماند.🍃☘️🍃 ❇️همچنین در روایتى دیگر، از امام علىّ علیه السلام🌹 آمده است که فرمود: هر گاه فاطمه زهراء سلام اللّه علیها 🌷چشمش به لباس و پیراهن پدرش ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى افتاد و یا آن را مى دید و مى بوئید، گریان مى شد 😭و حالت بیهوشى به آن بانوى مجلّله دست مى داد.✅😔 🌱 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri