لحظه ای بعد زری خانم می آید و روی صندلی می نشیند. دکتر اما دنبال حرف نیمه کاره اش را نمی گیرد. - شما الان تحت نظر پزشک متخصص هستی دیگه .. اره؟ حاج خانم جای من جواب می دهد. و من در افکار سمی خودم دست و پا می زنم. - همون روز که دخترم حالش بهم خورد و بردنش بیمارستان بهش خون زدن خانم دکتر. الانم که داره قرص می خوره و خب منم تا جایی که از دستم بر می آد تقویتش می کنم زری خانم صدایم می کند. به خودم می آیم و از جا بلند می شوم. - بریم مادر.. بریم سونوگرافی رو انجام بده جوابش رو خانم دکتر ببینن کاش جایی بود که زخم های دلم را نشان می داد. زخم های بی مرهم و التیام نیافته. روی تخت دراز می کشم. لباسم را بالا می زنم و برای لحظه ای حس می کنم سردم شده. خیرگی نگاهم به موجودی ست که انگار در یک حوضچه ی آب شناور است و تقلا می کرد برای زنده ماندن نام رمان :به توعاشقانه باختم 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz