شما احساس نمی‌کنید حال عمومی جامعه هم تا حد زیادی بستگی به هنجارها و اون چیزی که مد باشه و ارزش‌های عمومی داره؟ مثلا الان غر زدن مده، تابستون بی‌خوده و گرمه، زمستون شبا کوتاهه و سرده، بارون نمیاد لعنت به این هوا، بارون میاد ای خدا باید تو ترافیک بمونیم، خلاصه در هر شرایطی باید چیزی پیدا بشه که شکایتی ازش داشته باشیم و اگه کسی شکایتی نداشته باشه یا عجیبه یا زیادی سرخوشه یا اصلا انسان فرهیخته‌ای نیست، چون روشن‌فکر جماعت باید حرفی برای مخالفت و ناامیدی و ناراحتی داشته باشن. حالا اگه بگیم تو هر چیزی دنبال یه کوچولو قشنگی بگردید، یه کم مثبت و حتی خنثی نگاه کنید و به قول اون عزیز، بگیم ببین دنیا هنوز خوشگلیاشو داره، میشیم زیادی خوش‌بین و بی‌خبر از دنیا و هرچه در آن هست. حالا بذارید از دو جنبه قضیه رو بررسی کنیم، اول اینکه معمولا افراد وقتی ببینن بیشتر اعضای گروه یه نظری دارن، طبق همون ضرب‌المثل ما که می‌گیم خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو، رفتار می‌کنن. یعنی فشار اجتماعی یا فشار گروه و تلاش برای همرنگی، می‌تونه نظر ما رو کاملا متفاوت با چیزی که بهش باور داشتیم بکنه. تحقیقات سولومون اش در این مورد خیلی معروفن که بفرمایید سرچ کنید خودتون، از جذاب‌ترین آزمایش‌های همین کارهای اشه. دوم اینکه این همرنگی حتی در موارد شدید می‌تونه به چیزی به نام هیستیری جمعی برسه، حالتی که انگار افراد بهم دیگه نگاه می‌کنن و بدون هیچ علت جسمی، علائم بیماری همدیگه بهشون منتقل می‌شه. این اختلال سابقه و موارد زیاد و جالبی داره و زیرمجموعه اختلالات تبدیلیه، که اینم دوست داشتید سرچ کنید. اگه کتاب آدم‌خواران ژان تولی رو خونده باشید، که برمبنای یه داستان واقعی نوشته شده، شاید بهتر این جنون جمعی یا فشار همرنگی رو متوجه بشید. حالا این حس ناراحتی، نارضایتی، ناامیدی حتی از فصل‌ها و بارون و اینکه چرا فروردین تموم نمی‌شه، این غر و حال بد عمومی، درسته که یه قسمتیش منطقیه و درموردش حق داریم اما تا چه حدی فشار همرنگیه؟ تا کجا واقعی و از کجا به بعد ناخودآگاه و به خاطر تحت‌تاثیر دیگران قرار گرفتنه؟ اینم شما بهش فکر کنید. شاید حالتون بهتر بشه. https://t.me/yekravanshenaas