🥀 مادرم در کوچه‌ها گم کرد راه خانه را 🏨 مادرم را که بردیم بیمارستان، خواهرم پزشک کشیک بود. آن‌ یکی خواهرم هم پرستار بخش کناری بود. پرستار شیفت چون خواهرهایم را می‌شناخت، نمی‌گذاشت آب توی دلمان تکان بخورد. تمام لحظات دست‌های مادرم توی دستم بود. حتی می‌توانستم تا توی اتاق عمل همراهش بروم. اما لحظه‌ای که پرستار مادر را گذاشت روی ویلچر، با دیدن چهرهٔ مظلوم مادر اشک امانم نداد. تندی زدم بیرون. اشکم بند نمی‌آمد... 👂🏻ناگهان صدایی در گوشم گفت: ▪️مادرم در کوچه‌ها گم کرد راه خانه را... تنم لرزید. 💭 یاد مادری افتادم که هیچ دلسوزی نداشت. 💭 یاد مادری افتادم که جلوی چشم بچه‌های کوچکش سیلی خورد. 💭 یاد مادری افتادم که نه پرستاری داشت و نه یاوری. 👁 بعد زیر لب گفتم: من یک لحظه نگاه مادرم رو که تو اوج امنیت و توجه بود تاب نیاوردم… پس چی به سر بچه‌های فاطمه (سلام الله علیها) اومد…. توی اون کوچه، وسط دود، وسط آتیش… 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq