🕖 💠🌷💠 🦋 شهید مدافع حرمے ڪه دخترش را ندید! 📲 من باردار بودم و احمد هم سوریه بود، یک روز احمد پیام داد که به خانه می‌آید. 🚪سریع رفتم خانه‌مان. داشتم در آشپزخانه برنج می‌شستم که احمد کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰ سال شکسته شده است، به در تکیه داد همین طور مبهوت مانده بودم. ⏳ چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از تنهایی گرفته بود، بغض کردم. 🤝 دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. می‌دانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه ظلم‌ها و صحنه‌های دلخراشی در سوریه دیدم! 🛫 خلاصه احمد باز هم به سوریه رفت و دخترمان هم به دنیا آمد اما هرگز دخترش را ندید. 🎙راوی: همسر شهید 💥 حجم آتش دشمن در روز عاشورای سال ۱۳۹۴ به حدی بود که همه مجبور شدند، نشسته نماز بخوانند. 🤲🏻فقط احمد ایستاده نماز می‌خواند. 👥 وقتی به وی اصرار می‌کنند که بنشیند، مخالفت می‌کند و می‌گوید: 📿 نشسته نماز خواندن که لذتی ندارد». 🎙راوی: همرزم شهید 💥 شب بود صدای انفجار خیلی زیادی آمد، زمین آنجا شبها که مهتاب نیست اصلا دید ندارد و تا چند متری خود را بیشتر نمیشه دید، رفتیم بیرون و خوب که جلو رفتیم دیدیم یک پیکری اونجا روی زمین افتاده و بر اثر خونریزی در سرمای زیاد ازش بخار بلند می‌شد. 🥀 و ماهم با دیدن این صحنه کُپ کردیم.و بهت زده موندیم. چرا که اون پیکر حاج احمد بود🕊️ یکی از بچه ها دکمه لباس حاج احمد را باز کردو قفسه سینه‌اش را بوسید. 🎙راوی: همرزم شهید 🌷 🕊 🗓 تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۵۷ 🕯 تاریخ شهادت: ۱۴ / ۱۲ / ۱۳۹۴ 🌹محل تولد: بروجرد، لرستان 🦋 محل شهادت: سوریه 🚩 مزار: بهشت زهرا، تهران 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq