💧اشک شوق 🌸 کرامتی خواندنی از حضرت شاهچراغ علیه السلام 🎙اینجانب «سید مجید قلندری تاج»، فرزند «سید حسن» ۱۷ ساله ساکن «شهرک محمد بن جعفر طیار» محصل کلاس دوم تجربی هستم. 🍽 پدرم کشاورز است. یکروز در منزل میهمان داشتیم و مشغول تهیه غذا بودیم، من در حال سفره انداختن بودم که یکدفعه از ناحیه چپ سینه و قلبم احساس سوزش و درد زیاد نمودم و دستهایم را که بلند کردم تقریبا نفسم داشت قطع می گردید و روی زمین افتادم و بطور کامل دیدم که طرف چپم ناراحت است و بالاخره پای چپم بطور کامل ناقص و فلج گردید!! 🏥 فورا نزدیکانم مرا به بیمارستان افشار دزفول بردند، ولی اثر نداشت و دکترهای آنجا اعلام نمودند باید فورا به بیمارستان اهواز منتقل شوم. 🚬 البته لازم به یادآوری است که سوزن به پایم می زدند، اصلا نمی فهمیدم، حتی سیگار را روی پایم خاموش نمودند و نفهمیدم... 👨🏻‍⚕ و در اهواز به دکتر محسن راز افشار مراجعه نمودم ولی ایشان هم علیرغم اینکه مقادیر زیادی مرا معاینه نمودند و نسخه هایی هم دادند ولی اصلا اثر نکرد و حتی ایشان هم ناامید بودند. ❤️‍🔥 بسیار از مسئله ناراحت بودم و رنج می بردم. بنا بود برای معالجه به تهران برویم ولی با استخاره و بعد از این خوابی که حالا نقل می کنم تصمیم به آمدن به شیراز گرفتم: 🛌 من اصلاً تابحال به شیراز نیامده بودم، ولی حدود ده روز قبل بسیار ناامید شده بودم، شب در خواب آقایی را با قد و قامتی آراسته با لباس سفید و عرقچین سبز خدمتشان رسیدم، آقا خودشان را معرفی فرمودند که من «شاهچراغ» هستم بلند شو بیا، هر چه زودتر زیارت ما بیا. ✋🏻 از خواب بیدار شدم و از خانواده مصرا خواستم که مرا به شیراز برای زیارت مولا حضرت (ع) بیاورند. 🗓 بالاخره روز جمعه ۱۲ بهمن ماه همراه مادر و برادرم حمید که معلم است به شیراز آمدیم. 🕌 ناامید از همه جا حرم مطهر حضرت احمدبن موسی(ع) را با توکل به حق تعالی و توسل به چهارده معصوم پاک زیارت نمودم و روز موعود یعنی یکشنبه فرا رسید و آمدم بندی را از دفتر شاهچراغ(ع) گرفتم و به ضریح مطهر خود را بستم و سرم را به زیر انداختم و دعا و ناله می کردم. 🦋 بعد از حدود سی دقیقه همان آقا را که در خواب دیده بودم اما این دفعه با لباس سبز کمرنگ و عرقچین سبز بر سر داشت و گفتم: ✋🏻 آقا مولا... 🌹و آقا فرمود که چرا نشسته ای؟ بلند شو... ✋🏻 من گفتم: آقا مریضم من را از راه دور آورده اند. یک پایم فلج شده... 🌹آقا فرمودند: من به تو می گویم بلند شو و تو خوب شده ای! 🦵🏼این حرف را شنیدم، یک نیرویی به پایم خورد و دیدم که بند پاره شده و یک نیروی الهی به من کمک نمود و بحمدالله توانستم بلند شوم و زدم زیر گریه و دور ضریح مطهر راه رفتم و متوجه شدم بحمدالله شفا پیدا نمودم. 🗓 بهمن ۱۳۶۹ 💻 منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس حضرت احمد بن موسی الکاظم شاهچراغ علیه السلام 🌙 ششم ذی القعده، روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی الکاظم شاهچراغ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq