🤲🏻 نماز در اوّل وقت و يك شمش طلا 📚 مرحوم كلينى، راوندى و برخى ديگر از بزرگان به نقل از شخصى به نام ابراهيم فرزند موسى قزّاز - كه امام جماعت يكى از مساجد شهر خراسان (مسجد الرّضا عليه السلام) بود - حكايت نمايند: ☀️ روزى به محضر مبارك حضرت علىّ بن موسى الرّضا (عليهما السلام) وارد شدم تا پيرامون درخواستى كه قبلاً از آن حضرت كرده بودم، صحبت نمايم و با كمك ايشان بتوانم مشكلات زندگى خود و خانواده ام را بر طرف سازم. 👣 در همين اثناء، امام (عليه السلام) در حال حركت و خروج از منزل بود و قصد داشت كه جهت استقبال بعضى از شخصيّت ها به بيرون شهر برود. 👥 من نيز همراه حضرت به راه افتادم، در بين راه وقت نماز فرا رسيد، پس امام (عليه السلام) مسير خود را به سمت ساختمانى كه در آن نزديكى بود، تغيير داد. ⛰ و سپس در نزديكى آن ساختمان، كنار صخره اى فرود آمديم؛ و حضرت به من فرمود: «اى ابراهيم! اذان بگو!» 👳🏻‍♂ عرضه داشتم: صبر كنيم تا ديگر اصحاب و دوستان، به ما ملحق شوند، بعد از آن نماز را اقامه فرمائيد؟ 🌹حضرت فرمود: «خداوند تو را مورد مغفرت و رحمت واسعه خويش قرار دهد، مواظب باش كه هيچ گاه را از اوّل وقت آن، تاخير نيندازى، مگر آن كه ناچار و مجبور شوى؛ و يا آن كه داراى عذرى - موجّه - باشى!» 🤲🏻 پس طبق فرمان امام (عليه السلام) اذان نماز را گفتم؛ و سپس نماز را به امامت آن حضرت اقامه نموديم. 👳🏻‍♂بعد از آن كه نماز، پايان يافت و سلام نماز را داديم، عرضه داشتم: ✋🏻 ياابن رسول اللّه! قبلاً خواهشى از شما - در رابطه با مشكلات زندگى خود و عائله ام - كرده بودم؛ و شما نيز وعده اى به من دادى، كه مدّت زيادى از آن وعده سپرى شده است؛ و من سخت در فشار زندگى خود و خانواده ام مى باشم. و با توجّه به مشغله هاى بسيارى كه شما داريد، نمى خواهم هر روز مزاحم اوقات گرانبهاى شما گردم، چنانچه ممكن باشد، عنايتى در حقّ من و خانوده ام بفرمائيد. 🌹هنگامى كه سخن من پايان يافت، امام (عليه السلام) تبسّمى نمود؛ و سپس با عصا و چوب دستى خود، مقدارى از خاك هاى روى زمين را محكم سائيد! 👌🏻بعد از آن، حضرت دست مبارك خود را دراز نمود و بر روى آن خاكها زد، پس ناگهان متوجّه شدم كه شمش طلائى را برداشت و تحويل من داد؛ و فرمود: 💫 «اين را بگير، خداوند متعال در آن، برايت بركت و توسعه عطا گرداند، آن را هزينه زندگى خود و عائله ات قرار بده». 🌹 و سپس حضرت افزود: «آنچه را كه امروز مشاده كردى مكتوم و از ديگران مخفى بدار». 👳🏻‍♂ ابراهيم بن موسى قزّاز در پايان حكايت، اضافه كرد: بعد از آن كه شمش طلا را از (عليه السلام) دريافت كردم و به منزل آمدم، آن را فروختم و قيمت آن را كه حدود هفتاد هزار دينار بود، هزينه زندگى خود و خانواده ام قرار دادم. و خداوند متعال به بركت دعاى آن حضرت، به قدرى بركت و توسعه به من عنايت نمود، كه يكى از ثروتمندان معروف شهر خراسان قرار گرفتم!! (۱) 📚 پی نوشت: ۱. اصول كافى، ج ۱، ص ۴۸۸، ح ۶، اختصاص شيخ مفيد، ص ۲۷۰، بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۴۹، ح ۴۸، به نقل از خرائج مرحوم راوندى. 📗 چهل داستان و چهل حديث، از امام رضا عليه السلام، عبداللّه صالحى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq