🕕 💠🌷💠
#سـیـره_شـہـداء
✊🏻 در بحبوحه پیروزی انقلاب و شبهای حکومت نظامی به دنیا آمد. از همان ابتدای جوانی هم به فعالیتهای انقلابی علاقه مند بود.
🗓 ۶ سال بود که سوریه بود. فرمانده قَدری بود و روحیه جنگاوری قوی داشت. منتها هیچ کس در رزم حریفش نمیشد. آخر سر هم روی مین رفت که به شهادت رسید. هنگام شهادت پاهایش هم روی مین از بین رفت.
💔 خانمش خیلی ناراحت بود و گاهی به او میگفت نرو. بچهها که هنوز به سنی نبودند که بخواهند مانع رفتن پدر شوند. ولی خیلی برای پدرشان دلتنگی میکردند.
⚰ دوستانش که شهید میشدند به مراسم تشییع آنها میرفت، به خانوادهها سر میزد و میگفت: «رفتم خانوادههایشان را دیدم. خیلی متاثر شدم چون همه آنها بچههای کوچک دارند».
🦋 خواهر شهید زاهد از اشتیاقش برای مشارکت در جهاد برادر چنین میگوید:
✋🏻 من همیشه به او میگفتم: «من را با خودت ببر!»
❓او میگفت: میخواهی بیایی آنجا چه کار انجام دهی؟
✋🏻 گفتم: بالاخره از بچههای یتیم آنجا که میتوانم مراقبت کنم. در خانه هایی که آنجا هست بچهها را جمع کرده و کمک کنیم.
☝️🏻میگفت: «من برایت پیگیر میشوم اگر چنین چیزی آنجا وجود داشت به تو میگویم».
📱وقتی سوریه بود با شبکههای اجتماعی با هم در ارتباط بودیم. همیشه سعی میکردم با الفاظی مثل: دلاور، یاور امام زمان(عج)، خداقوت و این چیزها با او حرف بزنم و اینگونه سعی میکردم مشوقش باشم.
⛔️ برادرم هیچ وقت در مورد کارهایش نه به ما نه به کسی دیگر تعریف نمیکرد. اصلاً اهل تظاهر نبود. مگر اینکه در موقعیتهای خاص حرفی میزد و خاطراتی را تعریف میکرد.
✈️ مثلاً حدود سه سالی که برادرم نمیتوانست به خانه برگردد، من و مادرم و مرحوم پدرمان رفتیم سوریه به دیدنش، آنجا به او گفتم چرا اینقدر مأموریت میروی؟ بس نیست؟ مرتب زن و بچههایت را تنها میگذاری، نمیخواهی برگردی؟
🏫 «یک مدرسه را نشانمان داد و گفت دیروز ۱۱ دختر بچه به اندازه دختر خودم ملیکا اینجا با بمب تروریستها به شهادت رسیدند. مگر میشود این طور چیزها را ببینم و بیخیال از کنارشان عبور کنم».
🕌 «یکبار تعریف میکرد در حرم حضرت زینب (س) دختر بچهای را دیدم که مرتب جیغ میکشید و از دست پیرمردی فرار میکرد. پیرمرد هم وقتی به دختر بچه میرسید او را کتک میزد. یاد دختر خودم ملیکا افتادم. بار دیگر که پیرمرد دختر را زد به او اعتراض کردم. بنده خدا گفت که ما اهل حلب هستیم و تروریستها پدر این بچه را سر بریدهاند. برای همین دختر بچه دچار مشکلات روحی شده است. دیدن این طور صحنهها خیلی روی اعصاب و روان برادرم تأثیر گذاشته بود».
🎙راوی: آمنه زاهد خواهر شهید
🌷
#شهید_مدافع_حرم_هادی_زاهد
🕯
#سالروز_شهادت (۱۳۹۵/۰۸/۱۶)
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔
eitaa.com/partoweshraq
🆔
splus.ir/partoweshraq