🌍 داستانهای کوتاه جهان...!
🐾 حمله
🐻❄️ خرس یکی زد به پشتم. اصلاً نفهمیدم از کجا آمد. دست هایش را دور من حلقه کرد. گفتم دیگر کارم تمام است. اما باید سعی خودم را می کردم. بی جان تر از آنی بود که فکرش را میکردم. با اولین ضربه ی من ولو شد.
💵 مجبور شدم خسارت بدهم. برای اینکه لباس کار، کارگر ساندویچ فروشی را پاره کرده بودم.
✍🏻 کلودیا اسمیت، مترجم: اسدالله امرایی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔
eitaa.com/partoweshraq
🆔
splus.ir/partoweshraq
#داستانک