با آغاز جنگ تحمیلی،جز گروه های نامنظم چریکی شهید چمران درآمد و در طی یک دوره کوتاه مدت انواع اموزش های نظامی را تجربه کرد یک روز مادر نقل می کرد که خواب دیده ام که حسرت اله شهید شده و من گریه می کنم و او با التماس از من می خواهد که گریه نکنم چرا که جایم پر از آب شده است روز دیگر عروس خانواده تعریف می کند که در خواب حسرت اله را در میان چمن زار بی کرانه ای دیده ام که در وسط آن در حال تلاوت قرآن است و خواب برادر و خواب خواهر و ..... بالاخره زمان موعود فرا رسید درست در روز 27 شهریور ماه سال 60 که حسرت اله با توپ 106 به سمت هدف در حال حرکت بود با اصابت یک گلوله خمپاره از سه ناحیه بدن یعنی دست و پا و گردن به گونه ای مجروح می شود که دیگر نیازی به بیمارستان پیدا نمی کند .او با دست و پایی تقریبا متلاشی شده و با گردنی که فقط از ناحیه قسمتی از پوست بر تنش آویزان بود به دیار خویش برمی گردد .به گفته پدر با تمام احساس پدری خویش توانستم جسد او را ببینم ولی هرگز به مادرش اجازه ندادم او را نظاره کند چون واقعا برایش غیر قابل تحمل بود .در یک روز گرم استقبال از تشییع پیکر پاکش که بدون استثنا همه اهالی درو حضور داشتند او را با نوحه و زجه های فراوان در ابادی خویش به خاک سپردند و در حسرت حسرت اله شهید،ناله سر دادند و اینک روزگاریست که بر سر مزارش شمع می سوزانند و برای آخرت خویش از او شفاعت می خواهند. 📎 📎 📎 』 ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh