#نهج_البلاغه
📿
وَاللّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا. وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ: أَلاَ تَنْبِذُهَا عَنْکَ؟ فَقُلْتُ: اغْرُبْ عَنِّي، فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى!
🌗به خدا سوگند! آن قدر اين پيراهنم را وصله زدم که از وصله کننده آن شرم دارم (تا آن جا که) کسى به من گفت: چرا اين پيراهن کهنه را دور نمى افکنى؟ گفتم: از من دور شو. صبحگاهان، رهروان شب را ستايش مى کنند! (آنها که بيدار بودند و ره سپردند و به مقصد رسيدند نه آنها که در خواب بودند و در بيابان ماندند)»
✍
از اين تعبير به روشنى استفاده مى شود که گاه، امام(عليه السلام) پيراهن خود را براى وصله زدن به ديگرى مى داد (هر چند گاهى خودش شخصاً به اين کار اقدام مى فرمود) و آن قدر وصله در کنار وصله روى وصله زده شده بود که امام(عليه السلام) از وصله کننده شرم داشت و با اين حال، حاضر به ترک آن وتهيه لباس جديدى نبود.
چقدر فرق است بين زندگى آن حضرت و کسانى که براى هر فصل و هر زمان و مکان، لباس دارند. براى مجلس شادى لباسى و براى مجلس عزا لباسى ديگر; براى سفر و براى حضر و براى خواب و بيدارى هر کدام لباسى تهيه کرده اند و از آن اسف انگيزتر اين که بسيارى از لباس هاى خود را به دور مى افکنند; تنها به علت اين که از مد افتاده! بى آن که کهنه يا فرسوده يا پاره شده باشد!!
خطبه ی ۱۶۰
@Patoghedoostanha